روزهام دارن به سرعت میگذرن بدون اینکه ازش چیزی بفهمم

تقریبا دیگه هیچ چیزی نیست که بتونم باورش کنم

بهش دل ببندم یا بخوام حسش کنم

احساس میکنم زیادی نفس کشیدم

احساس میکنم زیادی زندگی کردم

احساس میکنم به اندازه ی یک قرن...........نه بیشتر.........چند قرن غمگینم و دل بریده

احساس میکنم و این درد اوره و برام مفهوم زندگی رو تداعی میکنه

از هرچی شعر و نوشته و .........از همه چی بیزارم

چقدر بیزار

هرگز فکر نمیکردم انقدر زود انرژی من تموم بشه و کم بیارم

بیفتم و بخوام بمیرم

هرگز فکر نمیکردم ریشه ی امیدهام اینقدر بر باد باشه

تا این حد ضعف هیچوقت تا نزدیکی فکرمم نمیرسید ولی حالا دچارشم

نه اون دچاری که باهاش خوش باشم.....این دچار یعنی گرفتاری

نمیدونم چی نوشتم

چی میخوام

یا چی میگم میدونم اما که .............

که هیچی



کاسبی پسرش را فرستاد تا راز خوشبختی را از فرزانه ترین انسان جهان بیاموزد.مرد فرزانه در یک قصر زندگی می کرد.پسرک به انجا رفت.مرد فرزانه پیشنهاد کرد که نگاهی به گوشه و کنار قصر بیندازد و دو ساعت بعد برگردد.سپس یک قاشق روغن هم به پسر کداد و به او گفت: ضمنا این قاشق را بگیر و نگذار روغن درون ان بریزد.

پسرک شروع کرد به بالا و پایین رفتن از پله های قصر و تمام مدت چشم به ان دو قاشق دوخته بود پس از دو ساعت به حضور مرد فرزانه رسید.

مرد فرزانه پرسید: فرش های مجلل مرا دیدی؟ تالار غذا خوری ام را چطور؟ باغ زیبای مرا دیدی؟ باغبان برای درست کردنش ده سال تلاش کرده. ایا متوجه پوست نبشته های زیبای کتابخانه ام شدی؟

پسرک شرم زده اعتراف کرد هیچ ندیده و حواسش به روغن بوده.

مرد گفت: پس بازگرد و نگاه کن و با شگفتی های دنیایم اشنا شو.

پسرک قاشق را برداشت و بار دیگر برگشت و این بار همه جای قصر را نگاه کرد و وقتی نزد فرزانه برگشت همه چیز را تعریف کرد.

مرد پرسید: اما ان دو دو قطره روغن را که به تو سپرده بودم کجاست؟

پسرک به دستش نگاه کرد و متوجه شد روغن ها را ریخته است.

مرد فرزانه گفت:

راز خوشبختی همین است که همه ی شگفتی های جهان را بنگری اما ان دو قطره روغن درون قاشق را هرگز از یاد نبری.

 

ایخلبرگر میگوید: قاشق روغنی که در زندگی حمل میکنیم ما را وا میدارد فروتن باشیم و مراقب.اجازه میدهد نفس را از یاد ببریم. وقتی یک دعا، یک ذکر، یک رویا یا یک شوق را در قلب خود داریم و ان چه را مهم است از یاد نمیبریم زندگی کم کم معناو زیبایی و اهمیت می یابد.


 

 

کاش میتونستم قطرات اشکمو جمع کنم و یه دریا درست کنم اونوقت برم توی ساحلش واسه خودم قدم بزنم...

این دریا گواه من می شد...

پاسخی برای تمام دل گرفتگی ها

تمام روزهای تلخ

تمام بی حوصله گی ها

تمام اخم ها

دیگه کسی نمیتونست بگه صدف چرا؟

این دریا پاسخ همه ی چراها بود

دریای من

دریای صدف ...

تنها مروارید های من...دریای خاموش ...............دریای خروشان..................دریای طوفانی نه دریای ارام زری

 

گاهی تمام چیزی که از دنیا و آدمهاش میخوایم تو یه شاخه گل خلاصه میشه

گاهی همین ساده ترین تقدیم معنای خیلی چیزها به خودش میگیره

گاهی یک دلیل میشه.   تنها دلیل....

کاش آدمها میدونستن واقعا دلشون چی میخواد

خیلی وقتها بعد از اینکه مدتهاست از یه شاخه گل گذشتیم حسرتش رو میخوریم

گاهی تمام چیزی که از دنیا میخوام همین یه شاخه گله...

بسترم صدف خالی یک تنهائیست

و تو چون مروارید...

جای دگری زری

مردی در کنار جاده، دکه­ای درست کرد و در آن ساندویچ می­فروخت. چون گوشش سنگین بود، رادیو نداشت. چشمش هم ضعیف بود، بنابراین روزنامه هم نمی­خواند. او تابلویی بالای سر خود گذاشته بود و محاسن ساندویچ­های  خود را شرح داده بود. خودش هم کنار دکه­اش می­ایستاد و مردم را به خریدن ساندویچ تشویق می­کرد و مردم هم می­خریدند.

کارش بالا گرفت لذا او ابزار کارش را زیادتر کرد. وقتی پسرش از مدرسه نزد او آمد به کمک او پرداخت. سپس کم­کم وضع عوض شد. پسرش گفت: پدر جان، مگر  به اخبار رادیو گوش نداده­ای؟ اگر وضع پولی کشور به همین منوال ادامه پیدا کند کار همه خراب خواهد شد و شاید یک کسادی عمومی به وجود می­آید. باید خودت را برای این کسادی آماده کنی. پدر با خود فکر کرد هر چه باشد پسرش به مدرسه رفته به اخبار رادیو گوش می­دهد و روزنامه هم می­خواند پس حتماً آنچه می­گوید صحیح است. بنابراین کمتر از گذشته نان و گوشت سفارش داده و تابلوی خود را هم پایین آورد و دیگر در کنار دکه خود نمی­ایستاد و مردم را به خرید ساندویچ دعوت نمی­کرد. فروش او ناگهان شدیداً کاهش یافت. او سپس رو به فرزند خود کرد و گفت: پسرجان حق با توست. کسادی عمومی شروع شده است.

 در صورتی که اصلا چنین نبود و پیرمرد در صورت ادامه به کار خود میتوانست همان سود را به دست اورد.اما حرفهای پسرش او را مایوس و نا امید کرد.

                                کاش یاد بگیریم به خودمان و کارمان اعتماد داشته باشیم

آموزش ورد
   طنز و تفریح::
  اس ام اس SMS
  ضرب المثل(طنز)
  طالع بيني(طنز)
  تفاوت دختر و پسرها
  لطيفه
  داستانهاي طنز
  معما هاي طنز
  شعر
  ضرب المثل
  طنز و خنده
  طنز خانواده
  عشق و دوستی::
  دوستانه
  عاشقانه
  معارف و مذهبی::
  متافيزيک در اسلام
  عرفان اسلامي
  دعاهاي شفاي مريض
  احکام اسلام
  مباحث مذهبي
  مسایل دینی
  فال و طالع بینی::
  شناخت شخصيت
  طالع بيني چيني
  طالع بيني نوين
  طالع بيني مصري
  طالع بيني ازدواج
  عدد شناسي
  فال ابجد
  فال هندي
  NLP
  کاميابي (آنتوني رابينز)
  تقويت اراده
  علاقمند کردن ديگران

ادبيات :: ضرب المثل :: ضرب المثل ع
 

عاشقان را همه گر آب برد  --- خوبرويان همه را خواب برد . ( ايرج ميرزا )
عاشق بي پول بايد شبدر بچينه !
عاشقم پول ندارم كوزه بده آب بيارم !
عاشقي پيداست از زاري دل --- نيست بيماري چو بيماري دل .  ( مولوي )
عاشقي شيوه رندان بلا كش باشد !  ( حافظ )
عاشقي كار سري نيست كه بر بالين است ! ( سعدي )
عاقبت جوينده بابنده بود ! ( مولوي)
عاقبت گرگ زاده گرگ شود --- گر چه باآدمي بزرگ شود . ( سعدي )
عاقل بكنار آب تا پل ميجست  --- ديوانه پا برهنه از آب گذشت !
عاقل گوشت ميخوره، بي عقل بادمجان !
عالم بي عمل، زنبور بي عسله !
عالم شدن چه آسون آدم شدن چه مشكل !
عالم ناپرهيزكار، كوريست مشعله دار !
عبادت بجز خدمت خلق نيست --- به تسبيح و سجاده و دلق نيست ! ( سعدي )
عجب كشگي سابيديم كه همش دوغ پتي بود !
عجله، كار شيطونه !
عدو شود سبب خير اگر خدا خواهد !
عذر بدتر از گناه !
عروس بي جهاز، روزه بي نماز، دعاي بي نياز، قرمه بي پياز !
عروس تعريفي عاقبت شلخته در آمد !
عروس كه بما رسيد شب كوتاه شد !
عروس مردني را گردن مادر شوهر نگذاريد !
عروس مياد وسمه بكشه نه وصله بكنه !
عروس نميتونست برقصه ميگفت : زمين كجه !
عروس را كه مادرش تعريف كنه براي آقا دائيش خوبه !
عروس كه مادر شوهر نداره اهل محل مادر شوهرشند !
عزيز كرده خدا را نميشه ذليل كرد !
عزيز پدر و مادر !
عسس بيا منو بگير !
عسل در باغ هست و غوره هم هست !
عسل نيستي كه انگشتت بزنند !
عشق پيري گر بجنبد سر به رسوائي زند !
عقد پسر عمو و دختر عمو را در آسمان بسته اند !


بباغي كه كليدش از چوب مو باشه !
واي به خوني كه يكشب از ميونش بگذره !
واي به كاري كه نسازد خدا !
واي به مرگي كه مرده شو هم عزا بگيره !
واي به وقتي كه بگندد نمك !
واي به وقتي كه چاروادار راهدار بشه !
واي بوقتي ... ادامه مطلب
زندگي
ساده زندگي کن . سخاوتمندانه عشق بورز . عميق توجه کن و مهربانانه سخن بگو ... ... ادامه مطلب
ضرب المثل هاي هلندي
المثل هاي هلنديانسان مي تواند همه چيز را تحمل کند غير از ايام نيکبختي اش رابسياري از افراد در را مي بندند تا پنجره را باز کنندبا گريه به دنيا مي آيي ولي چنان زندگي کن که با خنده از دنيا برويزنبوري که نيش ندارد عسل نمي ... ادامه مطلب
ضرب المثل ن
رنج گنج ميسر نمي شود --- مزد آن گرفت جان برادر كه كار كرد !
ناخوانده بخانه خدا نتوان رفت !
ناز عروس به جهازه !
نازكش داري ناز كن نداري پاهاتو دراز كن !
نبرد رگي تا نخواهد خداي ! ( اگر تيغ عالم جنبد ز جاي ... )
نخود ... ادامه مطلب
ضرب المثل ص
به جامه ما خورده !
صبر كوتاه خدا سي ساله !
صداش صبح در مياد !
صد پتك زرگر يك پتك آهنگر !
صد تا گنجشك با زاق و زوقش نيم منه !
صد تا چاقو بسازه يكيش دسته نداره !
صد تومن ميدم كه بچه ام يكشب بيرون نخوابه وقتي خوابيد ... ادامه مطلب
هدف زندگي
چه فکر کوچک غمگيني که کرم کوچک ابريشم تمام عمر قفس مي ساخت ولي به فکر پريدن بود...! ... ادامه مطلب
ضرب المثل م
از خيك دست برداشتيم خيك از ما دست بر نميداره !
ما اينور جوب تو اونور جوب !
ما اينور جوب تو اونور جوب فحش بده فحش بستون پيراهن يكي شانزده تومنه !
مادر را دل سوزد دايه را دامن !
مادر زن خرم كرده توبره بر سرم كرده !
مادر ... ادامه مطلب
ضرب المثل ب
آل علي هر كه در افتاد ور افتاد .
با اون زبون خوشت با پول زيادت يا با راه نزديكت !
با اين ريش ميخواهي بري تجريش ؟
با پا راه بري كفش پاره ميشه با سر كلاه !
با خوردن سيرشدي با ليسيدن نميشي !
باد آورده را باد ميبرد ... ادامه مطلب
ضرب المثل ش
اتو گرم سرد ميارم حرفه گرم ميارم حرفه !
شاه خانم ميزاد ماه خانم درد ميكشه !
شاه مي بخشه شيخ عليخان نمي بخشه !
شاهنامه آخرش خوشه !
شب دراز است و قلندر بيكار !
شب سمور گذشت و لب تنور گذشت !
شب عيد است و يار از من چغندر ... ادامه مطلب
ضرب المثل ج
تره و بچه نيست !
جاده دزد زده تا چهل روز امنه !
جايي نميخوابه كه آب زيرش بره !
جايي كه ميوه نيست چغندر سلطان مركباته !
جواب ابلهان خاموشيست !
جواب هاي هويه !
جواني كجائي كه يادت بخير !
جوجه را آخر پائيز ميشمرند !
جوجه همسشه ... ادامه مطلب
ضرب المثل چ
ديواري اختياري !
چاقو دسته خودشو نميبره !
چاه كن هميشه ته چاهه !
چاه مكن بهر كسي اول خودت دوم كسي !
چاه نكنده منار دزديده !
چرا توپچي نشدي !
چراغي كه به خونه رواست به مسجد حرام است !
چشته خور بدتر از ميراث خوره !
چشم داره ... ادامه مطلب
ضرب المثل ض
ضرب خورده جراحه !
ضرر را از هر جا جلوشو بگيري منفعته !
ضامن روزي بود روزي رسان !
ضرر بموقع بهتر از منفعت بيموقعه !
ضرر كار كن كار نكردنه ! ... ادامه مطلب
ضرب المثل ر
هيبت اللهي يا ميخواهي منو بترسوني ؟!
راه دزد زده تا چهل روز امنه !
راه دويده كفش دريده !
رحمت بكفن دزد اولي !
رخت دو جاري را در يك طشت نميشه شست !
رستم است و يكدست اسلحه !
رستم در حمام است !
رستم صولت و افندي پيزي !
رسيده ... ادامه مطلب
ضرب المثل هاي اسکاتلندي
المثل هاي اسکاتلنديعشق را دنبال کن از تو فرار خواهد کرد از عشق فرار کن تعقيبت خواهد کردتمام قوانين عادلانه نيستبر عيوب و تقصيرات جزيي ديگران چشمک نزنيد زيرا خود شما عيبهاي بزرگ داريدبه دشمنت نگو پايت کي خواب مي رودبراي زنده هميشه زندگي هستبرنج و آويشن هر ... ادامه مطلب
ضرب المثل د
بديوانگي گرفتن بعاقلي !
دارندگيست و برازندگي !
داري طرب كن نداري طلب كن !
داشتم داشتم حساب نيست دارم دارم حسابه !
دانا داند و پرسد نادان نداند و نپرسد !
دانا گوشت ميخورد نادان چغندر !
دانه فلفل سياه و خال مهرويان سياه --- هر دو جانسوز است اما ... ادامه مطلب
ضرب المثل الف
نشين خوش نشينه !
ارزان خري انبان خري !
از اسب افتاده ايم اما از نسل نيفتاده ايم !
از اونجا مونده از اينجا رونده !
از اون نترس كه هاي و هوي داره از اون بترس كه سر به تو داره !
از اين امامزاده كسي معجز نمي بينه !
از ... ادامه مطلب
ضرب المثل گ
و آبمه و نوبت آسيابمه !
گاو پيشاني سفيده !
گاوش زائيده !
گاو نه من شير !
گاه باشد كه كودك نادان --- بغلط بر هدف زند تيري !
گاهي از سوراخ سوزن تو ميره گاهي هم از دروازه تو نميره !
گدارو كه رو بدي صاحبخونه ميشه !
نرمي ز حد مبر ... ادامه مطلب
حقيقت زندگي
وقتي حقيقت زندگي مانع نقشه هاي تو مي شود آرزو مي کني که روزگار بهتري از راه برسد و زندگي آسان تري! بيش از آرزو اميدوارم به اين درک برسي که تنها تو مي تواني خود و زندگي ات را دگرگون کني! بهترين لحظه اينک است! ... ادامه مطلب
ضرب المثل ف
كه برمن و تو وزد باد مهرگان --- آنگه شود پديد كه نامرد و مرد كيست ؟ ( ناصر خسرو)
فرزند بي ادب مثل انگشت ششمه اگر ببري درد داره اگر هم نبري زشته !
فرزند عزيز نور ديده --- از دبه كسي ضرر نديده !
فرزند كسي نميكند ... ادامه مطلب
ضرب المثل خ
را در چشم ديگران مي بينه و تير را در چشم خودش نمي بينه !
خاشاك به گاله ارزونه شنبه به جهود !
خاك خور و نان بخيلان مخور !  ( ... خار نه اي زخم ذليلان مخور )
خاك كوچه براي باد سودا خوبه !
خال مهرويان سياه و دانه ... ادامه مطلب
ضرب المثل هاي هندي
المثل هاي هندي زير چراغ تاريکي است.زبانت را نگاه دار تا دوستت را نگاه داري خريدار به صد چشم نياز دارد. دکاندار حتي به يک چشم نيازمند نيستپيروزي فضيلت موجب انحطاط رذيلت مي شودپول پولدار را پيدا مي کندبراي آنکه بزرگ باشي نخست بايد کوچک باشيبينوا غذا مي ... ادامه مطلب
ضرب المثل پ
را به اندازه گليم بايد دراز كرد !
پاي خروستو ببند بمرغ همسايه هيز نگو !
پايين پايين ها جاش نيست بالا بالا ها راش نيست !
پز عالي جيب خالي !
پس از چهل سال چارواداري الاغ خودشو نميشناسه !
پس از قرني شنبه به نوروز ميافته !
پستان مادرش را ... ادامه مطلب
ضرب المثل ه
! هادي ! اسم خودتو بما نهادي!
هر جا كه آشه كل فراشه !
هر جا خرسه جاي ترسه !
هر جا سنگه بپاي احمد لنگه !
هر جا كه پري رخيست ديوي با اوست !
هر جا كه گندوم نده مال من دردمنده !
هر جا كه نمك خوري نمكدون نشكن !
هر جا مرغ ... ادامه مطلب
ضرب المثل ت
ابله در جهانه مفلس در نميمانه !
تابستون پدر يتيمونه !
تا پريشان نشود كار بسامان نرسد !
تا ترياق از عراق آرند مار گزيده مرده باشد !
تا تنور گرمه نون و بچسبون !
تا چراغ روشنه جونورها از سوراخ ميان بيرون !
تا شغال شده بود به چنين ... ادامه مطلب
ضرب المثل س
به دوازده ماه ما مي بينيم يكدفعه هم تو ببين !
سال به سال دريغ از پارسال !
سالها ميگذاره تا شنبه به نوروز بيفته !
سالي كه نكوست از بهارش پيداست !
سبوي خالي را بسبوي پر مزن !
سبوي نو آب خنك دارد !
سبيلش آويزان شد !
سبيلش ... ادامه مطلب
ضرب المثل ک
بهتر از هيچي است !
كار از محكم كاري عيب نميكنه !
كار بوزينه نيست نجاري !
كار خر و خوردن يابو !
كارد دسته خودشو نمي بره !
كار نباشه زرنگه !
كار نشد نداره !
كار هر بز نيست خرمن كوفتن --- گاو نر ميخواهد و مرد كهن .
كاري ... ادامه مطلب
ضرب المثل هاي اسپانيايي
المثل هاي اسپانيايي سگ همان سگ است فقط قلاده اش عوض شده استسه نفر که به يک ديگر کمک کنند بار شش نفر را مي توانند بر دارندسرزنش بجا بهتر از تعريف بيجاستزبان دراز نشانه دست کوتاه استدر دنيا دو خانواده وجود دارد دارا ها و ندارهادست ... ادامه مطلب
ضرب المثل ق
قمار خونه است !
قاتل بپاي خود پاي دار ميره !
قاچ زين را بگير اسب دواني پيشكشت !
قاشق سازي كاري نداره مشت ميزني توش گود ميشه دمش را ميكشي دراز ميشه !
قاشق نداري آش بخوري نونتو كج كن بيل كن !
قاطر را گفتند : پدرت كيست ؟ ... ادامه مطلب
ضرب المثل ظ

ظالم پاي ديوار خودشو ميكنه !
ظالم دست كوتاه !
ظالم هميشه خانه خرابه !
ظاهرش چون گور كافر پر حلل --- باطنش قهر خدا عزوجل !

... ادامه مطلب
ضرب المثل ز
آب خرد ماهي خرد خيزد --- نهنگ آن به كه از دريا گريزد !
زاغم زد و زو غم زد پس مانده كلاغ كورم زد !
زبان بريده بكنجي نشسته صم بكم --- به از كسي كه نباشد زبانش اندر حكم . ( سعدي )
زبان خر را خلج ميدونه ! ... ادامه مطلب
ضرب المثل هاي روسي
المثل هاي روسيبراي کسي که شکمش خالي است هر نوع باري سنگين استبدون کسب مهارت نمي تواني حتي شپشي بگيريبد اقبالي حاصل خيز استبا همنوعان آشتي کن و با گناهان خودت در جنگ و جدال باشبا مردم مشورت کن ولي خودت تصميم بگير با افرادي مشورت کن ... ادامه مطلب
ضرب المثل آ
از دستش نميچكه !
آب از سر چشمه گله !
آب از آب تكان نميخوره !
آب از سرش گذشته !
آب پاكي روي دستش ريخت !
آب در كوزه و ما تشنه لبان ميگرديم !
آب را گل آلود ميكنه كه ماهي بگيره !
آب زير پوستش افتاده !
آب ... ادامه مطلب
ضرب المثل ي
برش داشته !
يابوي اخته و مرد كوسه سن و سالشون معلوم نيست !
يابوي پيش آهنگ آخرش توبره كش ميشه !
يا خدا يا خرما !
ياربد بدتر بود از يار بد !
يارب مباد آنكه گدا معتبر شود !
يار در خانه و گرد جهان ميگرديم !
يارقديم اسب زين كرده است !
يار ... ادامه مطلب
ضرب المثل ع
را همه گر آب برد  --- خوبرويان همه را خواب برد . ( ايرج ميرزا )
عاشق بي پول بايد شبدر بچينه !
عاشقم پول ندارم كوزه بده آب بيارم !
عاشقي پيداست از زاري دل --- نيست بيماري چو بيماري دل .  ( مولوي )
عاشقي شيوه رندان بلا كش ... ادامه مطلب
ضرب المثل ط
اگر نيك نشيند همه كس نراد است !
طالع اگر داري برو دمر بخواب !
طاووس را به نقش و نگاري كه هست خلق --- تحسين كنند و او خجل از پاي زشت خويش !( سعدي )
طبل تو خاليست !
طبيب بيمروت خلق را رنجور ميخواهد !
طشت طلا رو ... ادامه مطلب
ضرب المثل ل
در غريبي گور در بازار مسگرها !

تفاوت دختر و پسرها :: شباهت هاي دختر ها و پسر هاي ايروني
 
1-هر دو تاشون فکر مي کنن جامعه درکشون نمي کنه.
2-به دو تاشون اگر رو بدي سوارت ميشن
3-هر دوشون مي تونن 200.000 تومان رو در 2 ساعت خرج کنند.
4-هردوتاشون با والدينشون دعوا و درگيري دارند.
5- مهمترين ويژگي هر دوتاشون تغیير شخصيتشونه.
6-دو تا شون در ظاهر دشمن خوني جنس مخالف هستند اما در باطن دلشون واسه جنس مخالف غش و ضعف ميره.
7-دو تاشون از دروغ متنفرن اما هيچ وقت حرف راست نمي زنند!
8-دو تا شون تا سن 20 سالگي 3 بار عاشق ميشن و در عشق شکست مي خورند! از 20 به بعد هم تو رويا سير ميکنن و تو 40 سالگی که از رويا بيرون مي آيند مي بينن اطرافشون 5-6 تا بچه و بدبختي و بي پولي و ... هستش واسه همين اين دفعه ميرن تو کما و سکته ميزنند!!!
9-وقتي با يه پسر يا دختر ايروني قرار ميزاري بايد 2 ساعت ديرتر به محل قرار بري تا علف زير پات جوانه نزنه!

دعا می کنم

       بهترین ها همیشه برای تو باشه..

   افسر گلم ......             تولدت مبارک فدات شم.........


..جایی برای گفتن
دنیام مال تو ولی تو مال من
سرسپرده
آبان دخت
جیغ بنفش
از تمام روزهای با هم بودن!
من و تو
بی همتا
من نه منم

خرداد 1390
اردیبهشت 1390
فروردین 1390
اسفند 1389
بهمن 1389
دی 1389
آذر 1389
آبان 1389
مهر 1389
شهریور 1389
مرداد 1389
تیر 1389
خرداد 1389
اردیبهشت 1389
فروردین 1389

LINKS

 از راه به بی راهه زدم   

تا تنها بمانم  

چون عاشق سکوتم زری دریای ارام

 

ببینید این پیرزنه چه جیگره

افروخته یک به یک سه چوبه کبریت در ظلمت شب

نخستینش برای دیدن تمامی رخسارت

دومین برای دیدن چشمانت

آخرین برای دیدن دهانت

و تاریکی کامل تا آن همه را به یاد آرم

در آن حال که به آغوشت میفشارم...زری

 

رستگاری و لا اله الاّ الله


چگونه انسان با گفتن يك جمله «لا اله الاّ اللّه» رستگار مى‏شود؟

گرچه در روايت آمده است: «قولوا لا اله الاّ اللّه تفلحوا» ( بحار، ج 18، ص‏202.)

امّا مراد از آن تنها حركت زبان نيست، بلكه عقيده به توحيد است.كلمه «تفلحوا» از واژه

 «فلاحت» به معناى رستن است و به كشاورز فلاّح گويند

 زيرا وسيله رستن دانه را فراهم مى‏كند.

 براى رستن دانه از زير خاك، سه مرحله لازم است:

 1- ريشه خود را در عمق خاك فرو كند.

2- مواد غذايى لازم را جذب كند.

3- مانع بالاى سر خود را كنار بزند تا به فضاى باز برسد


انسان نيز اگر بخواهد به فضاى باز توحيد برسد

 بايد عقايد خود را به استدلال و منطق عميق بند كند،

 از تمام امكانات موجود براى رشد خود بهره گرفته و جذب كند،

موانع رشد را نيز از خود دفع كند.

پس رستگارى در گرو عمق بخشيدن و تلاش و حركت در مسير الهى است.

 

 

هرکس سه روز آن را روزه دارد، بهشت بر او واجب گردد.

 پیامبر اسلام(ص) مى فرماید: از اولین شب جمعه ماه رجب غافل نشوید،

 فرشتگان آن را «لیلة الرغائب» مى نامند.

مروری بر دعای ماه رجب
 ( حجت الاسلام سید محمد انجوی نژاد ) 
 
در این ماه «یا من ارجوه لکل خیر» یعنی وقتی به ماه رجب می رسی ، شما از لحظه شروع
 
 ماه رجب دیگه توقعت از خداوند تبارک و تعالی فقط و فقط خیر است .
 
 «و امن سخطه عند کل شر» و ایمن هم به شما می ده.
 
چند نکته در اینجا داریم :1- چه کسانی در این ماه امیدوار باشند؟
 
2-  «و امن سخطه» یعنی چی ؟ یعنی در این ماه خداوند تبارک و تعالی بساط سخط
 
– بساط عصبانی شدن-  رو کلاً تعطیل می کندچه قدر فرصت عجبیست .
 
 بعضی وقتها بعضی فرصتهایی که در ماه رجب هست ، من دقت کردم در خیلی از شب های
 
 مهم سال هم نیست.«یا من یعطی الکثیر بالقلیل» . خداوند تبارک و تعالی همیشه این طوریه
 
 یعنی شما کاه که می برید ، کوه بجاش می ده . این خدا خدایست که وقتی خیلی کم می بری،
 
خیلی زیاد عکس العمل نشون می ده. تا جایی که بعضی وقت ها احساس می کنیم که با منه !!
 
 «یا من یعطی من سئله» در این ماه خداوند تبارک و تعالی هر کس که صداش بزنه ،
 
 جواب می ده. «یا من یعطی من لم یسئله » اگه یه وقتی شما توی ماه رجب بدونی ماه رجبه،
 
 بدونی با ماه های دیگه فرق می کنه ، اما یادت بره دعا کنی ، خداوند تبارک و تعالی
 
یه چیزی توی ماه بهت می ده. «و من لم یعرفه» دامنه رو باز می کنه ؛
 
حتی کسانی که خدا را نمی شناسند ، در ماه رجب یه بهره ای می برند. پس سه طبقه شد :
 
1- «من لم یعرفه» کسانی که خدا را نمی شناسند ، اینها طبقه ای هستند که از
 
رحمت عمومی ماه رجب بهره می بردند.
 
2- «من لم یسئله» کسانی که از طبقه خصوصی ماه رجب هم بهره می بردند .
 
 می دونه ماه رجبه ولی حواسش نبوده و صدا نزده
 
3- «من سئله» خاص الخاص هستند. کسانی هستند که چون خدا رو در ماه رجب
 
 صدا می زنند ، این صدا زدنشون باعث میشه خداوند بهشون خاص نگاه کنه .
 
 یکی از برترین صداهاش هم در این شعر اومده :

 
مـــــــــــاه رجـــــــــــب و مـــاه نــــزول بــــــرکـــات است
پیوســـــــته ســـــرود رجبـــــــــــییون صـــلـــــوات است
 

 کلاس دعا کردن تو در ماه رجب نسبت به ماه های دیگه توفیر می کنه.

«اعطنی بمسئلتی ایاک»
 
حالا چی می خوای بنده من ؟
 
«جمیع خیر الدنیا و جمیع خیر الاخره» هر چه خوبی توی دنیاست و هرچی خوبی در آخرته
 
 در این ماه من از تو می خوام .شما برید توی کل دعاهای ماه رمضان
 
 حتی دعای شب قدر بگردید ، این جمله رو پیدا نمی کنید.
 
ماه رمضان خیلی خوبه، اما ماه رجب ماه زرنگ هاست. چون زرنگ ها کمترن ،
 
مشتری ماه رجب هم کمتره . بعد می یاد دو قبضه می کنه دعا رو .
 
 یعنی آخــــــر پُـــررو بازی یه بنده است . که خیلی هم عــــالیه.

«وصرف عنی بمسئلتی ایاک جمیع شر الدنیا و شر الاخره» من نبینم مشکلات دنیا و

آخرت  . « صرف» یعنی روی برگرداندن . من روم برگردونده باشه ،
 
 هیچ کدام از مشکلات دنیا و آخرت رو نبینم. چرا؟ «تحننا منه و رحمه» خودت گفتی
 
 این ماه ، ماه منت گذاشتن ، نرم گرفتن ، آروم بودن ، چشم پوشی کردن ، گذشتن ،
 
 بخشیدن خروار به دینار ، بخشیدن کوه به کاه . به این دلیل این جوری شده.
 
«فانه غیر منقوص ما اعطیت و زدنی من فضلک یا کریم» برای اینکه از در خانه تو
 
 اگر همه چی رو بهم بدی ، سر سوزنی کم نمی شه.ما بنده ها اگه در خونه
 
کریم ترین کریمان بریم ، اگر فقط یک ریال به ما کمک کنه ؛ یک ریال از
 
اموالش کم می شه . در خونه تو که می یایم ،هیچی کم نمیشه.
 
برادرا و خواهرا : تو این ماه پُــررو بازی مطلق ، با خیال راحت بیا بشین و بگو :
 
اومدم غرق در گناهم ، هیچی نیاوردم ، امیدم اینکه اولاً تمام گناهام رو پاک کنی ،
 
ثانیاً همه چی هم بهم بدی .برید یه دعا پیدا کنید توی ماه رمضان، ماه شعبان ،
 
مفاتیحُ زیر و رو کنید ببینید یه جایی هست این گونه بنده اجازه داشته باشه با خدا صحبت کنه .
 
لذا خیـــــلی قدر ماه رجب رو بدونید.
   
 
 

 

 
ای رسول خدا بعد تو با ما چه کردند؟

آیا به آبی که می نوشید اندیشیده اید؟ سوره واقعه آیه 68

خدا: بنده ي من نماز شب بخوان و آن يازده رکعت است.

بنده: خدايا !خسته ام!نمي توانم.

خدا: بنده ي من، دو رکعت نماز شفع و يک رکعت نماز وتر بخوان.

بنده: خدايا !خسته ام برايم مشکل است نيمه شب بيدار شوم.

خدا: بنده ي من قبل از خواب اين سه رکعت را بخوان

بنده: خدايا سه رکعت زياد است

خدا: بنده ي من فقط يک رکعت نماز وتر بخوان

بنده: خدايا !امروز خيلي خسته ام!آيا راه ديگري ندارد؟

خدا: بنده ي من قبل از خواب وضو بگير و رو به آسمان کن و بگو يا الله

بنده: خدايا!من در رختخواب هستم اگر بلند شوم خواب از سرم مي پرد!

خدا: بنده ي من همانجا که دراز کشيده اي تيمم کن و بگو يا الله

بنده: خدايا هوا سرد است!نمي توانم دستانم را از زير پتو در بياورم

خدا: بنده ي من در دلت بگو يا الله ما نماز شب برايت حساب مي کنيم

بنده اعتنايي نمي کند و مي خوابد

خدا:ملائکه ي من! ببينيد من آنقدر ساده گرفته ام اما او خوابيده است

چيزي به اذان صبح نمانده، او را بيدار کنيد دلم برايش تنگ شده است

امشب با من حرف نزده

ملائکه: خداوندا! دوباره او را بيدار کرديم ،اما باز خوابيد

خدا: ملائکه ي من در گوشش بگوييد پروردگارت منتظر توست

ملائکه: پروردگارا! باز هم بيدار نمي شود!

خدا: اذان صبح را مي گويند هنگام طلوع آفتاب است اي بنده ي من بيدار

شو نماز صبحت قضا مي شود خورشيد از مشرق سر بر مي آورد

ملائکه:خداوندا نمي خواهي با او قهر کني؟

خدا: او جز من کسي را ندارد...شايد توبه کرد...

بنده ي من! تو، هنگامي که به نماز مي ايستي من آنچنان گوش فرا

ميدهم که انگار همين يک بنده را دارم و تو چنان غافلي که گويا صد ها

خدا داري...

بزرگترین گناه: سکوت...

 بزرگترین شجاعت: بگویی دوستت دارم...

 بزرگترین سرمایه: دوست...

 بزرگترین اسرار: صداقت...

 بزرگترین افتخار: عاشق شدن...

بزرگترین هنرعاشق ماند

Cute Love Poems and Free Love Poems

آهنگ بسیار زیبای دوست دارم

حتما گوشش بدین

دانلود آهنگ


nf4nyeyl1xopwnq9c17w.jpg

رفتي و بي تو دلم پر درده

پاييزه قلبم ساكت وسرده

دل كه مي‌گفتم محرم با من

كاشكي مي‌ديدي بي تو چه كرده

اي كه به شبهام صبح سپيدي بي تو كويري بي‌شامم من

اي كه به رنجام رنگ اميدي بي تو اسيري در دامم من

با تو به هر غم سنگ صبورم

بي تو شكسته تاج غرورم

با تو يه چشمه چشمه روشن

بي تو يه جاده‌ام كه سوت و كورم

اي كه به شبهام صبح سپيدي بي تو كويري بي‌شامم من

اي كه به رنجام رنگ اميدي بي تو اسيري در دامم من

چشمه اشكم بي تو سرابه خونه عشقم بي تو خراب

شاديا بي تو مثل حبابه سايه آهه نقش بر آبرفتي و بي تو دلم پر درده

پاييزه قلبم ساكت و سرده

اي كه به شبهام صبح سپيدي بي تو كويري بي‌شامم من

اي كه به رنجام رنگ اميدي بي تو اسيري در دامم من

چشمه اشكم بي تو سرابه خونه عشقم بي تو خراب

شاديا بي تو مثل حبابه سايه آهه نقش بر آب

رفتي و بي تو دلم پر درده

پاييزه قلبم ساكت و سرده

دل كه مي‌گفتم محرم با من

كاشكي مي‌ديدي بي تو چه كرده

اي كه به شبهام صبح سپيدي بي تو كويري بي‌شامم من

اي كه به رنجام رنگ اميدي بي تو اسيري در دامم من

رفتي و بي تو دلم پر درده

پاييزه قلبم ساكت وسرده

دل كه مي‌گفتم محرم با من

كاشكي مي‌ديدي بي تو چه كرده



يه روز عشق گريش گرفته بود... بلند و بي ريا داد زد:

من عشقم رو مي خواممممم... دلم تنگه براش...!!!

عقل فرياد زد:

هيييييي... شلوغش نکن... اول ببين ارزشش رو داره!!!؟؟؟

دل به عقل گفت راحتش بذار...

بذار بهش ثابت کنه چقدر دوسش داره...

يه دفعه يه صدايي از دور اومد?

منطق گفت:

دوسش داشته باش اما نذار بفهمه?


چون اگه بفهمه دلش مي خواد لهت کنه!

 
می خواستم زندگی كنم در را بستند،می خواستم ستایش كنم گفتند خطر ناك است،می خواستم عاشق شوم گفتند گناه است،می خواستم گریه كنم ،گفتند بهانه است،می خواستم بخندم گفتند دیوانه است،به راستی سخن گفتم گفتند بیهوده است پس فریاد كشیدم..........زندگی را نگه دارید می خواهم پیاده شوم
........................................................................................

لینک دوستان
پيوندهای روزانه


سه چيز در زندگي پايدار نيستند
روياها
موفقيت ها
موقعیت ها
سه چيز در زندگي قابل برگشت نيستند
زمان
گفتار
موقعيت

سه چيز در زندگي انسان را خراب مي کنند
الکل
غرور
عصبانيت
سه چيز انسانها را مي سازند
کار سخت
صميميت
تعهد

سه چيز در زندگي بسيار ارزشمند هستند
عشق
اعتماد به نفس
دوستان
سه چيز در زندگي که هرگز نبايد از بين بروند
آرامش
اميد
صداقت
و چه زيبا اين سه چيز مهم در زندگي از ديدگاه دکتر شريعتي بيان شده
به سه چيز هرگز تکيه نکن
غرور ، انسان با غرور مي تازد
دروغ ، با دروغ مي بازد
عشق ،
با عشق مي ميرد
خوشبختي زندگي ما بر سه اصل است
تجربه از ديروز
استفاده از امروز
اميد به فردا
تباهي زندگي ما نيز بر سه اصل است
حسرت ديروز
اتلاف امروز
ترس از فردا

 

 


 

هر وقت دلـش ميــگرفت به کنار رودخانه مي آمـد در ساحــل

مي نشست وبه آب نگاه ميکرد پاکي و طراوت آب غصه هايش

را مي شست اگربيکار بود همانجا مي نشست و مثل بچه ها گِل

بازي ميکرد

آن روز هم داشت با گِل هاي کنار رودخانه خانه ميساخت جلوي

خانه باغچه ايي درست کرد و توي باغچه چند ساقه علف و گُل

صحرايي گذاشت

ناگهان صداي پايي شنيد برگشت و نگاه کرد زبيده خاتون (همسر

خليفه) با يکي از خدمتکارانش به طرف اوآمد به کارش ادامه داد

همسر خليفه بالاي سرش ايستاد وگفت : بهلـــول چه مي سازي؟

بهلول با لحني جدي گفت : بهشت ميسازم!!!

همســرهارون که ميــدانست بهلول شوخي ميکنــد گفت : آن را

ميفروشي ؟ بهلول گفت : ميفروشم

زبیده خاتون گفت : قيمت آن چند دينار است؟ 

بهلول گفت : صد دينار...

زبيده خاتون گفت : من آن را ميخرم

بهلول صد دينار را گرفت و گفت : اين بهشت مال تـو قباله آن را

بعد مينويسم و به تو ميدهم زبيده خاتون لبخندي زد و رفت

بهلول سکه ها را گرفت و بطرف شهررفت بين راه به هر فقيري

رسيد يک سکه به او داد وقتي تمام دينارها را صدقه داد با خيال

راحت به خانه برگشت

زبيده خاتون همان شب در خواب وارد باغ بزرگ و زيبايي شد

در ميان باغ قصرهايي ديد که با جواهرات هفترنگ تزئين شده

بود گلهاي باغ عطر عجيبي داشتند زير هر درخت چند کنيز زيبا

آماده بخدمت ايستاده بودند يکي از کنيزها ورقي طلايي رنگ به

زبيده خاتون داد و گفت : اين قباله همان بهشتي است که از بهلول

خريده اي وقتي زبيده بيدارشد ازخوشحالي ماجراي بهشت خريدن 

وخوابي را که ديده بود براي هارون تعريف کرد.

صبح زود هارون يکي از خدمتکارانش را به دنبال بهلول فرستاد

وقتي بهلول به قصرآمد هارون به او خوش آمد گفت وبا مهرباني

و گرمي ازاواستقبال کرد بعد صد دينار به بهلول داد و گفت: يکي

ازهمان بهشت هايي را که به زبيده فروختي به من هم بفروش....

بهلول سکه ها را به هارون پس داد و گفت : به تو نميــــــفروشم

هارون گفت : اگر مبلغ بيشتري ميخواهي حاضرم بدهم بهلــــول

گفت : اگر هزار دينار هم بدهي نميــفروشم هارون ناراحت شد و

پرسيد : چرا ؟


بهلول گفت : زبيده خاتون آن بهشت را نديده خريد اما توميداني 

وميخواهي بخري من به تو نميفروشم!

 


آهنــــــگ دل نمیتونم از تنهایی چه کشیدم و سکوت کردم و کسی منا نفهمید از دوری  بی نهایت اذیتم  ولی بخاطر بچه ها سکوت  سکوت بهتره فقط میگم عشق من خداست و خدا تنها ترین عشق است خدا ازم راضی باشه خیلی دارم که بگم اما نه نمیگم......................................
عشق خداســــت و خدا تنهاتــریــن عشق اســــت


آهنــــــگ دل
عشق خداســــت و خدا تنهاتــریــن عشق اســــت

 کاش می‌تونستم اونی باشم که لایق تو باشه. کاش از دستم بر میومد و هر کاری برای خوشحالیت می‌تونستم بکنم. کاش می‌شد همه‌ی وقتایی که به من فکر می‌کنی کنارت باشم. کاش می‌شد بهم فکر نکنی، مگر اینکه وقتی بهم فکر می‌کنی شاد و سرحال بشی ... چی دارم می‌گم. نمی‌دونم. همینقدر می‌دونم خیلی دوستت دارم و دیوونه‌ی توام. اونقدر دوستت دارم که دلم نمی‌خواد نظیرش رو بشه توی دنیا پیدا کرد ...

          ... منو به خاطر زیاده‌گویی‌هام ببخش. وقتایی که دلم می‌لرزه و می‌نویسم دیگه هیچی دست خودم نیست. مطمئن باش خیلی خیلی کمتر از اونی رو که توی دلم هست می‌تونم بنویسم. بقیه‌ی حرفا رو هر وقت فرصت کردی خودت بخون، مستقیم و بدون واسطه ...زری دریای ارام

» نفسزری
» به چشمانت بیاموز ....
» بخند؛من عاشق خندیدنت هستم...
» حتی اگه بگی : نگو
» من به تو علاقمندم
» باهم بودن ..........
» روز ت مبارک بهترینم...
» ...تولدت مبارک...
» تولدت مبارک افسرم» امروز ۷تیر روز عشق و امیدم
» قصه عشق
»
» تک واژه زندگیم افسر .............» هیچی بین من و تو جدایی نمیندازه!!!!
» گذشته...


...تولدت مبارک...

از روزی که صدایت در وجودم طنین انداز شد، شتاب تپیدن قلبم رو به فزونی یافت

امروز ثانیه ها نام تو را فریاد می زنند و من در اوج عشق، خود را در پستوی زمان تنها حس نمی‌کنم. تولدت مبارک


زری قربونت

 

عزیزم تو بهترینمی

تولدت بی نهایت بار مبارک

 توام ... هر لحظه ... می دونم حسم می کنی ... می تونی دوست داشتنم رو حس کنی ... من هم ... و با همیم همیشه ... و با هم تا می تونیم تمام شادی های دنیا رو تجربه می کنیم ... و باز هم از هم برای هم می گیم ... هر جا که بتونیم ... ولی یه چیز رو فراموش نمی کنیم هیچ وقت ... همیشه از دل و برای دل هم می گیم.افسی جونم دوستت دارم........................................

بخند؛من عاشق خندیدنت هستم...

من هر روز و هر لحظه نگرانت می شوم که چه می کنی !؟

پنجره ی اتاقم را باز می کنم و فریاد می زنم

تنهاییت برای من …


غصه هایت برای من …

همه بغضها و اشکهایت برای من ...

بخند برایم بخند

آنقدر بلند

تا من هم بشنوم صدای خنده هایت را…


صدای همیشه خوب بودنت را

دلم برایت تنگ شده

دوستت دارم

ب

به چشمانت بیاموز ....
افسی جونم
امروزم رو هم با تو شروع کردم و از تو جون گرفتم. حالا هم قبل اینکه به بقیه ی کارام برسم خواستم یه چیزی رو هم اینجا بگمو بعد برم ... می دونی، خیلی وقتا من به این جمله برخورده بودم که می گفت:
 به چشمانت بیاموز که هر کس ارزش دیدن ندارد.
من خیلی به معنی این جمله دقت نمی کردم. ولی الان که تو رو دارم، ، می فهمم یعنی چی، چون واقعا دلم می خواد فقط تو رو ببینم. آخه می دونی، دیدن داریم تا دیدن. آدم تو خیابونم خیلیا رو می بینه و خیلی بی تفاوت از کنارشون رد میشن. ولی وقتی تو رو می بینم خیلی فرق می کنه. دلم می خواد دقیق بشم روت، می خوام ببینم تغییری داشتی، می خوام چشمات رو خوب نگاه کنم و ببوسمش و ببینم که چی می خونم ازش، می خوام ببینم چی می گه به من. می خوام تا عمق چشات برم همیشه، می دونی که ... ........................خوب می دونی چقدر چشات رو دوست دارم ...
فرق دیدن با دیدن همه ی ایناست.

فدای تو زری

ف

تماشای زیبایی

به نام خدا

 

تماشای دو تا چیز رو خیلی دوست دارم.

یکی تماشای غروب یا طلوع توی پهنه ی یک دشت و از یک جای مرتفع.

دوم تماشای رنگ سبز طبیعت در پشت زمینه ی رنگ خاکستری ابرها.

افسی عزیزممممممممممممم      تولد تولد تولدت مبارک


الهی قربون تولدت                               تولدت روز عشق منه   زری فدات خاطزات به دنیا امدنت جلوی منه مثل غنچه گل بودی دلم هوات کرده .....................................عزیزمی


سال هاست که کره از نظر متخصصان تغذیه و پزشکان، دشمن قلب شناخته شده است و امروزه نیز در بین نسل جوان، نوعی پرهیز از مصرف کره شایع شده است. درست است که کره به عنوان یک چربی حیوانی حاوی چربی های اشباع کلسترول بوده و می تواند سبب افزایش سطح کلسترول بد و در نتیجه افزایش کلسترول خون شود، ولی باید در نظر داشت که کره یک فرآورده لبنی و پرویتامین است که برای افراد سالم و کودکان، خوردن مقدار کم آن خصوصاً در وعده صبحانه و همراه دیگر فرآورده های لبنی توصیه می شود.

کره محصولی است که از زدن خامه، شیر یا فرآورده هایی مانند دوغ و ماست به دست می آید و در مقایسه با روغن های گیاهی راحت تر تجزیه شده و سرشار از ویتامین های محلول در چربی شیر نظیرK،D،E،A و حاوی آنتی اکسیدان بوده و برای غده تیروئید مفید است. از هر 25 کیلو گرم شیر، یک کیلو گرم کره به دست می آید که در هر 100 گرم آن 82 گرم چربی و 18 گرم مواد غیر چرب وجود دارد. رنگ زرد کره به سبب وجود کاروتن (ویتامین A)موجود در آن است که معمولاً در فصل بهار و تابستان کره حاصله زردتر و سرشار از ویتامین هاست. مقدار ویتامین Aکره بهاره معمولاً 1/5 برابر بیشتر از کره زمستانه است که در 100 گرم آن 750 کالری و در یک قاشق آن 100 گرم کالری انرژی نهفته است.

قسمت اعظم چربی کره از تری گلیسیریدها بوده و به همین جهت نقطه ذوب پایینی داشته و در حرارت زیاد سریعاً می سوزد. پیش از به بازار آمدن روغن های نباتی، مصرف اصلی کره در تهیه روغن زرد یا به اصطلاح تهرانی ها روغن کرمانشاهی بود که در پخت و پز بویژه در پلو به کار می رفته است. این روغن از ارزش غذایی و عطر و طعم بالایی برخوردار می باشد و در هر 100 گرم آن 99/8درصد چربی، 0/1درصد آب و 0/1درصد ماده خشک وجود دارد که به مدت طولانی قابل نگهداری بوده؛ به طوری که در مناطق گرم نیز می توان آن را در حرارت اتاق، ماه ها نگهداری کرده و مدت زمان ماندگاری آن در یخچال به یک سال هم می رسد. از این روغن بیشتر در غذای کودک و مواد غذایی که به پخت کمی نیاز دارند، استفاده می شود.

امروزه این روغن به دلیل وجود چربی های اشباع بالا، جای خود را به روغن های نباتی داده و حضور آن در غذاهای ایرانی کمرنگ شده است تا حدی که ذائقه نسل جوان با آن آشنایی ندارد و حتی گاهی آن را نمی پذیرد. از دیگر فرآورده های لبنی چرب می توان به خامه یا سرشیر نیز اشاره کرد که در مقایسه با کره از چربی کمتری برخوردار بوده و ترکیب آنها مانند شیر و سرشار از ویتامین ها می باشد مقدار چربی آنها از از 30 تا60درصد متغیر است. گاهی برخی افراد تصور می کنند که سرشیر در مقایسه با خامه از چربی کمتری برخوردار بوده؛ لذا خطرات ناشی از چربی بالا را به همراه ندارد. در حقیقت سرشیر نوعی خامه گیری خود به خودی و سنتی است که در گذشته بسیار متداول بوده و در مقایسه با خامه از لحاظ چربی اشباع، کلسترول و کالری برابر است.

توجه:چربی ها فی نفسه مواد غذایی نامطلوبی نیستند اما اشکال در این است که در خوردن آنها زیاده روی می کنیم.

 


آیا می‌دانید نگرش بیمار به بیماری می‌تواند بهبودی او را تسریع کند یا آن را به تعویق بیندازد؟ پس در این مسیر بر فراز و نشیب، با نگاه و کلام خود، کار دیابتی‌ها را آسان‌تر کنیم نه سخت‌تر، نه ناهموار‌تر.
انجمن دیابت گابریک ایران که یکی از انجمن‌های غیردولتی فعال بیماران دیابتی است همه اعضای آنرا افراد مبتلا به دیابت تشکیل داده‌اند و برای افراد دیابتی ۵ توصیه کلیدی دارد.

در این توصیه‌ها آمده است: انتخاب با شماست می‌توانید دیابتی باشید و هر روز بیمار یا می‌توانید دیابتی باشد و هر روز شاد و سالم. سکان زندگی با دیابت در دستان شماست ما هم مثل شما تجربه کرده‌ایم که با افزایش آگاهی و شناخت بهتر دیابت، پس از مدتی تمرین انسولین زدن، از مسواک زدن و عینک زدن هم برایمان راحت‌تر می‌شود. چرا می‌گوئیم دوست من انسولین؟ چون هیچ غذا یا دارویی مانند انسولین نمی‌تواند قند ما را پایین بیاورد. انسولین تنها دوستی است که تا آخر عمر به کمک شما خواهد آمد!

بر پایه این گزارش، انجمن گابریک برای افراد غیر دیابتی هم برای پیشگیری از ابتلاء به دیابت توصیه‌هایی دارد که از آن جمله می‌توان به این موارد اشاره کرد:

آیا می‌دانید افراد دیابتی هم می‌توانند مانند افراد غیر دیابتی ازدواج موفقی داشته باشند و نوزادی سالم به دنیا بیاورند. دیابت یعنی ۱۰ درصد استفاده درست از دارو به اضافه ۹۰ درصد آموزش صحیح.

هیچ می‌دانستید می‌توان با داشتن تغذیه سالم و فعالیت بدنی از بروز دیابت پیشگیری کرد؟ پس از همین امروز شروع کنید. با انجام یک آزمایش خون ساده از قند، چربی و فشارخون با خبر شویم و شانس سلامتی را از دست ندهیم.

آیا می‌دانید نگرش بیمار به بیماری می‌تواند بهبودی او را تسریع کند یا آن را به تعویق بیندازد؟ پس در این مسیر بر فراز و نشیب، با نگاه و کلام خود، کار دیابتی‌ها را آسان‌تر کنیم نه سخت‌تر، نه ناهموار‌تر.

آیا می‌دانستید دیابت خطرناک‌ترین بیماری غیرواگیر شناخته شده در جهان است. سازمان ملل با صدور قطعنامه‌هایی، دیابت را یک بیماری مزمن، پرهزینه و با پیچیدگی زیاد که خانواده‌ها، کشور‌ها و دنیا را تهدید می‌کند، معرفی کرده است.

و کلام آخر اینکه نیمی از افراد دیابتی از دیابت خود اطلاع ندارند، شاید شما هم یکی از آن‌ها باشید.

 


.:: بالاخره کره بخوریم یا نخوریم؟ ::.


شاید باور نکنید اما شما همیشه یک پزشک همراه خود دارید که آماده پاسخ به نیازهای پزشکی‌تان است. این پزشک، روان شماست. 5 توصیه عجیب زیر را بخوانید تا باورتان شود.

1. آلرژی دارید؟ بخندید!
وقتی دچار آلرژی می‌شوید، سعی کنید خود را در موقعیت‌ خندیدن قرار دهید. شرکت‌کنندگان در تحقیقی که از سوی محققان ژاپنی انجام شده بود زمانی‌ که به تماشای یک فیلم خنده‌دار نشسته بودند کمتر دچار حساسیت‌ می‌شدند اما همین افراد زمانی ‌که به تماشای یک فیلم جدی نشستند، پیاپی عسطه می‌کردند. خنده موجب عملکرد سریع سیستم عصبی پاراسمپاتیک شما می‌شود و سبب می‌شود فرد کمتر دچار حساسیت شود.

2. بدنتان زخم است؟ خوش‌اخلاق باشید!
خوش‌رفتاری موجب می‌شود که زخم‌های بدنتان زودتر بهبود یابد. دکتر جانیت کیکلت، استاد روانپزشکی دانشگاه اوهایو معتقد است که رفتار خصمانه و خشونت‌آمیز، روند بهبود زخم‌ها و کبودشدگی‌ها را افزایش می‌دهد. اما خوش‌رفتاری و مثبت اندیشی موجب می‌شود که میزان واسطه شیمیایی سایتوکین در بدن افزایش یابد. سایتوکین موجب می‌شود که سلول‌هایی که برای ترمیم زخم یا هر نقطه آسیب‌دیده بدن نیاز هستند، در نواحی اطراف زخم، زود‌تر تکثیر شوند. بنابراین سعی کنید شاداب و سرحال باشید. دوستانتان را با یک دعوت برای شام یا ناهار غافلگیر کنید. به دیدن اقوام و خویشان‌تان بروید و سعی کنید به مردم کمک کنید. خواهید دید که در مدت کوتاهی خوب می‌شوید.

3. بیمارید؟ خوش‌بین باشید!
کنار گذاشتن بدبینی گاهی بیماری‌ شما را تا حد بسیاری بهبود می‌بخشد. نتایج تحقیقات نشان داده است افرادی که در تست‌های خوش‌بینی نمره خوبی گرفته‌اند 55 درصد کمتر از افرادی که همیشه احساس شکست و ناامیدی می‌کنند در معرض خطر مرگ به خاطر بیماری‌های قلبی و عروقی قرار دارند. بنابراین سعی کنید در هر هفته فهرستی از افرادی که سپاس‌گزارشان هستید مانند دوستان، اقوام و... تهیه کنید. همچنین سعی کنید از ناراحتی و ناامیدی در خصوص نداشتن چیزهایی که هنوز به آنها دست‌ نیافته‌اید، خودداری کنید. تمرکز بر حس سپاس‌گزاری موجب می‌شود که نگاه مثبتی به زندگی داشته باشید.

4. دنبال تناسب‌اندامید؟ تصویرسازی کنید!
در ذهن خود تصویری از ورزش‌ها و نرمش‌ها را تداعی کنید تا روند بهبودتان سریع‌تر شود. دانشمندان دانشگاه کلیولند آمریکا معتقدند که تنها ساختن تصویری ذهنی از بلند کردن وزنه و یا وزنه‌برداری موجب می‌‌شود که ماهیچه‌های قوی‌تر داشته باشید و روند بهبودتان سریع‌تر شود. در تحقیقات دانشمندان دانشگاه کلیولند مشخص شد مردانی که تنها در ذهن خود تصویری از ورزش و وزنه‌زدن برای عضله دوسربازو ساخته‌اند حجم ماهیچه‌ای آنها بدون اینکه حتی یک کیلوگرم وزنه زده باشند به اندازه 13 درصد افزایش یافته است. بنابراین هر روز برای 15 دقیقه در ذهن خود تصور کنید که ماهیچه آسیب‌دیده‌تان را نرمش می‌دهید. تمام جزییات ورزش را در ذهن خود تصویر کنید. هر فشاری را که به ماهیچه‌تان وارد می‌شود، در ذهن تصویر کنید. انبساط و انقباض ماهیچه‌تان را هم همین‌طور. این‌کار را انجام دهید و تاثیر آن را ببینید.

5. کارتان حساس است؟ موسیقی گوش کنید!
وقتی در جاده در حال رانندگی هستید و چشمان‌تان از فرط خستگی قرمز می‌شود، رادیوی اتومبیل‌تان را روشن می‌کنید. محققان ژاپنی معتقدند موسیقی گوش کردن زمانی‌که در حال انجام کارهای روزانه‌تان هستید، موجب می‌شود کمتر احساس خستگی کنید و کارتان را دقیق‌تر و با حوصله بیشتری انجام دهید.
موسیقی موجب می‌‌شود بدنتان به درخواست‌های استراحتی که از مغز صادر می‌شود، پاسخ دهد. همچنین موسیقی برخی احساسات بی‌حاصل و خستگی آفرین را در نطفه خفه می‌کند و موجب می‌شود بر سختی کارتان غلبه کنید. بنابراین هنگامی‌که فردای یک شب شلوغ و پر از مهمان در آشپزخانه مشغول شستشوی ظرف‌ها هستید ضبط‌صوت خانه خود را روشن کنید و با فراغ بال به کارتان ادامه دهید.

 

.:: 10 پنجره به سوی پیشگیری، کنترل و درمان دیابت ::.




زری دریای خاموش

فردی دچار بیماری گِل خواری بود و چون چشمش به گِل می افتاد، اراده اش سست می شد و شروع به خوردن آن می نمود. وی روزی برای خریدن قند به دکان عطاری رفت. عطار در دکان سنگِ ترازو نداشت و از گِل سرشوی برای وزن کشی استفاده می کرد.
عطار به مرد گفت: من از گِل به عنوان سنگِ ترازو استفاده می کنم. برای تو مشکلی نیست؟
مرد گفت: من قند می خواهم و برایم فرق نمی کند از چه چیزی برای وزن کشی  استفاده کنی.
در همین هنگام مرد در دل خود می گفت: چه بهتر از این! سنگ به چه دردی می خورد برای من  گِل از طلا با ارزش تر است. اگر سنگ نداری و گِل به جای آن می گذاری باعث خوشحالی من است. 
عطار به جای سنگ در یک کفه ی ترازو، گِل گذاشت و برای شکستن قند به انتهای مغازه رفت. در همین اثنا، مرد گِل خوار دزدکی شروع به خوردن از گِلی که در کفه ی ترازو بود کرد. او تند تند می خورد و می ترسید مبادا عطار متوجه ماجرا شود.
عطار زیرچشمی متوجه ی گل خوردن مشتری شد ولی به روی خودش نیاورد. بلکه به بهانه پیدا کردن تیشه قند شکنی خود را معطل می کرد.
عطار در دل خود می گفت: تا می توانی از آن گل بخور. چون هر چقدر از آن می دزدی در واقع از خودت می دزدی! تو بخاطر  حماقتت می ترسی که من متوجه دزدیت بشوم. در حالیکه من از این می ترسم که تو کمتر گل بخوری! تا می توانی گل بخور. تو فکر می کنی من احمق هستم؟، نه!، این طور نیست. بلکه هنگامی که در پایان کار، مقدار قندت را دیدی، خواهی فهمید که چه کسی  احمق و چه کسی عاقل است!

این داستان یکی از حکایت های زیبای مولانا در  مثنوی معنوی است. مولانا با ظرافتی ستودنی گل را به مال دنیا و قند را  به بهای واقعی زندگی آدمی تشبیه می کند. در نظر او آنان که بگمان زرنگ بودن  تنها در پی رنگ و لعاب دنیا هستند همانند آن شخص گِل خواری هستند که پی در پی از کفه ترازوی خود می دزدد که در عوض از وزن آنچه در مقابل دریافت می کند، کاسته می شود.

پيش عطارى يكى گل خوار رفت           تا خرد ابلوج قند خاص رفت‏
پس بر عطار طرار دو دل                  موضع سنگ ترازو بود گِل‏

مردی هر روز صبح ، با مقداری دنبه سبیل خود را چرب می کرد و سپس به مجلس خوش گذارن ها می رفت و می گفت : من غذای چربی(غذای لذیذ و خوبی )  خورده ام  و دست به سبیل خود می کشید تا آنان سبیل و لب های او را ببینند و تصدیق کنند که راست می گوید . ولی این یک روی سکه بود شکم آن مرد از گرسنگی به سر و صدا در آمده بود. روزها به همین منوال گذشت و آن مرد با سبیل چربش لاف می زد که من این را می خورم و آن را می خورم از قضا روزی گربه ای آمد و دنبه را به دهان گرفت و گریخت . پسر کوچک آن مرد از ترس اینکه پدرش او را سرزنش کند با شتابزدگی به مجلس خوش گذرانی پدر رفت و گفت : پدر ! گربه ای  آمد و آن دنبه را که هر روز صبح سبیل خود را با آن چرب می کردی با خود برد . که در این هنگام خنده حاضران بلند شد  و آن مرد بسیار شرمنده شد  اما بعضی از اهل مجلس با ترحم و  به راستی و درستی با او برخورد کردند و غذای مناسبی به او دادند  .آن مرد که لذت راستی و صداقت را چشید،  خودنمایی و دغل بازی را کنار گذاشت و با صداقت و راستی زندگی کرد.

راستی را پیشه خود کن مدام         تا شوی در هر دو عالم نیک نام

در زمان های قدیم پادشاهی بود که علاوه بر سلطنت دنیوی از عوالم دینی هم نصیب فراوان داشت. روزی این پادشاه با خواص و وزرای خویش بعزم شکار سوار شده و از شهر بیرون رفت. در حالیکه برای پیدا کردن شکاری در کوه و دشت اسب میتاخت بدام عشق گرفتار شده و شکار قویتر از خود گردید.

 یک کنیزک دید شه بر شاهراه ...  شد غلام آن کنیزک جان شاه

مرغ جانش در قفس چون می تپید ... داد مال و آن کنیزک را خرید

  شاه کنیزکی را در راه دید که جانش در مقابل او بنده شد و مرغ جانش در قفس تن تپیدن گرفت و ناچار کنیزک را در مقابل نقد فراوانی خریداری کرد.

 چون خرید او را وبرخوردار شد ... آن کنیزک از قضا بیمار شد

آن یکی خر داشت پالانش نبود ... یافت پالان گرگ خر را درربود

کوزه بودش آب می نآمد بدست ... آب را چون یافت خود کوزه شکست

  ولی همینکه او را خرید و از خریداریش خوشحال گردید، کنیزک بیمار شد. رسم روزگار همین است یکی خر دارد پالان ندارد چون بزحمت پالان تهیه میکند گرگ خرش را میدّرد. دیگری کوزه دارد و آبش نیست چون آب پیدا کرد کوزه اش میشکند. شاه اطبا را جمع کرده گفت: نه تنها جان کنیزک بلکه جان هر دوی ما در دست شماست. زیرا این کنیزک جان من بلکه جان جان من است.

 جان من سهل است جان ِ جانم اوست ... دردمند و خسته ام درمانم اوست

هر که درمان کرد مر جان ِ مرا ... بُرد گنج و دُرّ و مرجان ِ مرا

جمله گفتندش که جانبازی کنیم ... فهم گِرد آریم و انبازی کنیم

هریکی از ما مسیحی عالمیست ... هر الم را در کف ما مرهمیست

گر خدا خواهد نگفتند از بَطَر ... پس خدا بنمود شان عجز ِ بشر

ترک استثنا مُرادم قسوتی است ... نی همین گفتن که عارض حالتی است

ای بسا ناورده استثنا به گفت ... جان او با جان استثناست جفت

هرچه کردند از علاج و از دوا ... گشت رنج افزون و حاجت ناروا

آن کنیزک از مرض چون موی شد ... چشم شه از اشک خون چون جوی شد

  من دردمندی هستم که درمانم فقط همین کنیزک است.  هر کس این گوهر گرانبهای مرا از بیماری نجات داد ، جواهرات من مال او خواهد بود. اطبا گفتند در این خصوص نهایت جدیت را نموده هر یک مهارت خود را بخرچ داده بمعالجه میپردازیم، زیرا هر یک از ما در استادی  مسیحی هستیم و هر دردی نزد ما دوایی دارد. این سخنان را گفتند و بد بختانه انشا الله نگفته به دانش خود مغرور شدند، خدای تعالی نیز خواست به آنها عجز و نا توانی بشر را در مقابل تقدیر بنمایاند.

در اینجا مقصود من از نگفتن انشا الله  وجود یک دل سختی و قساوتی است که در گوینده وجود دارد نه فقط مقصود تلفظ با این کلمه است که حرکت زبان و یک امر عارضی و اعتباری است. چه بسا اشخاصیکه کلمهء انشا الله را بزبان نمی آورند ولی جان و دل شان با خواست خداوندی قرین است. باری اطبا هر چه دوا داده و معالجه کردند بمقصود نرسیدند و درد افزونی گرفت و کنیزک از اثر بیماری چون موی لاغر شده و اشک از چشمان شاه روان گردید.

شاه چون عجز طبیبان را را دید ، زبان به مدح  و ثنای خداوند گشوده ناله و زاری سر داد. چون ناله های شاه از دل و جان سرچشمه گرفته بود ، دریای بخشایش خداوندی بخروش آمد.

 چون برآورد از میان جان خروش .. اندر آمد بحر بخشایش بجوش

  و آن  امواج  شاه را با حال گریه بعالم خواب راحت و خوشی فرو برد و در میان خواب پیری را دید که با او گفت : ای پادشاه مژده باد که حاجتت برآورده شده، مرد غریبی فردا نزد تو خواهد آمد و بدانکه او از طرف ما است. او حکیم حاذقی است و گفته های او را باور کن چون شخص امینی است و در معالجهء کنیزک قدرت او را تماشاه کن و در کار او قدرت خداوندی را بنگر.

 خَلوت طلبیدن آن ولی طبیب از پادشاه جهت دریافتن رنج کنیزک

ولی طبیب با نرمی و ملاطفت  مخصوص از بیمار پرسید که تو اهل کدام شهری و راست بگو چون معالجهء اهل هر دیاری طریق مخصوصی دارد. در آن شهر خویشاوندان و نزدیکان تو چه کسانی بودند و با چه اشخاصی قرابت داشتی. در تمام مدت بازجویی انگشت بر نبض بیمار نهاده و یک یک از حال او جویا و از آشنایان او پرسش میکرد.

 چون کسی را خار در پایش جهد .. پای خود را بر سر زانو نهد

وز سرِ سوزن همی جوید سَرَش .. ور نیابد میکند با لب تَرَش

خار در پا شد چنین دشوار یاب .. خار در دل چون بُوَد وادِه جواب

خار در دل گر بدیدی هر خسی .. دست کی بودی غمان را بر کسی

کس به زیر ُدمّ خر خاری نهد .. خر نداند دفع آن بر می جهد

بر جهد وآن خار محکمتر زند .. عاقلی باید که خاری بر کند

خر ز بهر دفع  خار از سوز و درد .. جفته می انداخت هر جا زخم کرد

آن حکیم خارچین استاد بود .. دست می زد جا به جا می آزمود

زآن کنیزک بر طریق داستان .. باز می پرسید حال دوستان

با حکیم او قصه ها میگفت فاش  .. از مقام و خاجگان و شهر تاش

 بلی اگر خاری به پای کسی بخلد، پای خود را بر زانو نهاده با سر سوزن سر خار را جستجو میکند و اگر پیدا نکند محل سوزش را با دهان تر نموده به جستجوی خود ادامه میدهد.خار در پا که به این اندازه پیدا کردنش مشکل باشد، خاریکه به دل خلیده باشد چگونه پیدا خواهد شد.البته اگر هر آدم معمولی خار دل را میدید و بیرون میکشید ، دیگر غم و رنج چگونه بر کسی مسلط میشد.

ببینید مثلا کسی زیر دم خر خاری میگذارد ، خر چون طریق رهایی خود را تمیز نمیدهد جست و خیز میکند و برای خلاصی از خلیدن خار و سوزش آن جفته انداخته در نتیجه خار زخمهای دیگر ایجاد کرده بیشتر فرو میرود. خر جست و خیز کرده خار را محکمتر میکند، بنابر این یک نفر عاقل لازم است که خار را بیرون آورد. حکیم خارچین  در بیرون آوردن خار دلها استاد بود . جا بجا دست بدل کنیزک نهاده امتحان مینمود و کنیزک را وادار میکرد که شرح زندگانی و نام یک یک آشنایان و دوستانش را حکایت کند.

 نبض او بر حال خود بُد بی گزند .. تا بپرسید از سمرقندِ چو قند

نبض جست و روی سرخ و زرد شد .. کز سمرقندیّ ِ زرگر فرد شد

چون ز رنجور آن حکیم این راز یافت .. اصل آن درد و بلا را باز یافت

گفت کوی او کدام است در گذر .. او سَرِ پُل گفت و کوی غاتفر

گفت دانستم که رنجت چیست زود .. در خلاصت سحر ها خواهم نمود

شاد باش و فارغ و ایمن که من .. آن کنم با تو که باران با چمن

من غم تو میخورم تو غم مخور .. بر تو من مشفقترم از صد پدر

هان هان این راز را با کس مگو .. گرچه از تو شه کند بس جستجو

چونکه اسرارت نهان در دل شود .. آن مُرادت زودتر حاصل شود

گفت پیغمبر که هر که سِر نهفت .. زود گردد با مراد خویش جفت

دانه چون اندر زمین پنهان شود .. سّرِ آن سر سبزی ِ بستان شود

وعده ها باشد حقیقی دل پذیر .. وعده ها باشد مجازی تاسه گیر

وعدهء اهل ِ کرم گنج روان .. وعدهء نا اهل شد رنج روان

 القصه نبض بحال عادی بود تا وقتیکه حکایت او بشهر سمرقند رسید، همان شهر که یادش برای عاشق هجران کشیده چون قند شیرین بود. بیاد سمرقند عاشق بیچاره آهی کشید  و اشک از چشمش بگونه های زردش سرازیر شد. گفت : بازرگان مرا به شهر سمرقند آورد و در آنجا زرگر سروتمندی مرا خرید و پس از آن بدیگری فروخت . این سخن را گفته آتش غم در درونش مشتعل گردید و نبضش  بی اندازه سریع شده رنگ رخساره اش به زردی گرایید و معلوم نمود که از تمام شهر سمرقند تنها همان زرگر است که در دل او غوغا بپا کرده. حکیم چون از بیمار خود این راز را کشف کرد، ریشهء  درد را پیدا نمود. حکیم گفت : در مداوای تو سحر میکنم ، شاد و دلخوش باش که من با تو کاری خواهم کرد که باران بهاری با چمن و گلزار میکند. تو دیگر غم مخور زیرا غمخوار تو منم و برای تو از پدر مهربانتر هستم. بیدار باش که این راز را بکسی نگویی حتی به شاه ولو اینکه از تو بپرسد و جدا جویا شود.اگر راز تو در دل مانده و افشاه نشود، مراد تو زودتر حاصل خواهد شد.

حضرت رسول (ص) فرموده که هرکس سِر خود را پنهان کند زودتر بمطلوب خواهد رسید. چنانچه دانه در زمین پنهان میشود ونتیجهء پنهان ماندن به سرسبزی بوستان منتهی میگردد.

وعده ها و مهربانیهای حکیم بیمار را از ترس بیرون آورد و خاطرش را آسوده کرد.

بلی وعده های حقیقی دلپذیر و اطمینان بخش است همانطور که وعده های مجازی و بی حقیقت اضطراب آور و بیم افزاست. وعدهء اهل کرم گنج و وعدهء نا اهلان رنج و عذاب است.

  بردن پادشاه آن ولی طبیب را بر سر بیمار تا حال او را ببیند

طبیب رنگ و نبض بیمار را دیده از علامت مرض پرسشهایی نمود. پس از آن گفت : معالجه ایکه تا بحال اطبا نموده اند خطا بوده ، عوض آبادی خرابی کرده اند. اینها از حال درونی بیمار بیخبر بوده اند. طبیب دانست که بیماری کنیزک از صفرا و سودا نیست ، زیرا بوی هر هیزمی از دود آن استشمام میشود.

 رنجش از صفرا و از سودا نبود .. بوی هر هیزم پدید آید ز دود

دید از زاریش کو زار دل است .. تن خوش است و او گرفتار دل است

عاشقی پیداست از زاری دل .. نیست بیماری چو بیماری دل

علت عاشق ز علت ها جداست .. عشق اُصطرلاب اسرارِ خداست

عاشقی گر زین سرو گر زان سر است .. عاقبت ما را بد آن سر رهبر است

هر چه گویم عشق را شرح و بیان .. چون به عشق آیم خجل باشم از آن

گرچه تفسیر زبان روشنگر است .. لیک عشق بی زبان روشنتر است

چون قلم اندر نوشتن می شتافت .. چون به عشق آمد قلم بر خود شکافت

عقل در شرحش چو خر در گل بخفت .. شرح عشق و عاشقی هم عشق گفت

آفتاب آمد دلــــــیل آفــــــــــتاب .. گر دلیلت باید از وی رو متاب

از وی از سایه نشانی میدهد .. شمس هردم نور جانی میدهد

سایه خواب آرد ترا همچون سمر .. چون برآید شمس اِنشق القمر

خود غریبی در جهان چون شمس نیست .. شمس جان باقیی کِش اَمس نیست

شمس در خارج اگر چه هست فرد .. میتوان هم مثل او تصویر کرد

شمس جان کاو خارج آمد از اثیر .. نبودش در ذهن و در خارج نظیر

 طبیب از زاری و ناله های او ملتفت شد که زاری و ناله اش از دل سر چشمه گرفته و گرفتاریش از دل است نه از تن. عشق از ناله های موثر دل آشکارا دیده میشود و هیچ ناله ای چون نالهء دل در اعماق دلها اثر نمیکند. بلی درد عشق از بیماریهای دیگر متمایز است . عشق اصطرلابی است که با آن اسرار خداوندی دیده میشود. عاشقی از هر طرف و به هر کس که متعلق باشد، با ا لاخره عاشق را به معشوق ابدی و حقیقی راهنمایی خواهد کرد. مولانا میگوید : هرچه از عشق سخن بگویم و بخواهم این حقیقت عالی را شرح دهم چون بخود عشق میرسم از بیان و گفتهء خود خجالت میکشم، زیرا عشق به بیان نمی آید. بلی اگر چه زبان مفسر احساسات بوده عواطف را با بیانات خود روشن میسازد، ولی عشق همان عشق که زبان ندارد خود روشنتر از هر بیانی است. قلم وقتی که  در نوشتن بسیار سریع و شتابان است، وقتی به عشق میرسد میشکافد، وقتیکه حالت عشق را در کار شرح دادن و نوشتن بود، هم قلم میشکند و هم کاغذ پاره میشود. عقل در شرح عشق مثل خر در گل میماند و از بیان آن عاجز است و در آخر شرح عشق و عاشقی را هم خود عشق شرح داده  و بیان نموده. آری هیچ چیز جز خود آفتاب  نمیتواند انسان را به آفتاب متوجه بسازد.

اگر راهبر و راهنما میخواهی از آفتاب عالم وجود روی نگردان ، دیگر هیچ نخواهی دید. در اینجا مولانا از کلمهء آفتاب ذهنش متوجه شمس شده و میگوید : اگر سایه از آفتاب نشانی میدهد ، شمس خودش در هر آن نور جان بخش منتشر میسازد. سایه مثل افسانهء شبانه انسان را خواب میکند ولی وقتی شمس طلوع میکند قمر درهم شکسته شده و تاریک میگردد. در تمام جهان مثل شمس غریبی وجود ندارد. شمس همان آفتاب جان است که محیط بر زمان بوده دیروز و فردایی ندارد.

گر چه عرفا اعتقاد دارند كه عشق مجازي پلي براي رسيدن به عشق عرفاني و بقول عطار معشوق مجازي بهانهء بيش نيست: 

 ترا اين خود نباشد در زمانه .. كه تو اين كار را باشي بهانه

با اينحال عشق صورت به علت ناپايداري و شهوت بازي و ارتباط آن با نفس شيطاني در نظر اين گروه مردود است. عشق عرفاني نه به بيان در مي آيد و نه هيچ كوششي براي بيان و آشكار ساختن آن مفيد است.

توضیحات و شعر کامل در ادامه مطلب:


: