مردی هر روز صبح ، با مقداری دنبه سبیل خود را چرب می کرد و سپس به مجلس خوش گذارن ها می رفت و می گفت : من غذای چربی(غذای لذیذ و خوبی )  خورده ام  و دست به سبیل خود می کشید تا آنان سبیل و لب های او را ببینند و تصدیق کنند که راست می گوید . ولی این یک روی سکه بود شکم آن مرد از گرسنگی به سر و صدا در آمده بود. روزها به همین منوال گذشت و آن مرد با سبیل چربش لاف می زد که من این را می خورم و آن را می خورم از قضا روزی گربه ای آمد و دنبه را به دهان گرفت و گریخت . پسر کوچک آن مرد از ترس اینکه پدرش او را سرزنش کند با شتابزدگی به مجلس خوش گذرانی پدر رفت و گفت : پدر ! گربه ای  آمد و آن دنبه را که هر روز صبح سبیل خود را با آن چرب می کردی با خود برد . که در این هنگام خنده حاضران بلند شد  و آن مرد بسیار شرمنده شد  اما بعضی از اهل مجلس با ترحم و  به راستی و درستی با او برخورد کردند و غذای مناسبی به او دادند  .آن مرد که لذت راستی و صداقت را چشید،  خودنمایی و دغل بازی را کنار گذاشت و با صداقت و راستی زندگی کرد.

راستی را پیشه خود کن مدام         تا شوی در هر دو عالم نیک نام

روزها فکر من این است و همه شب سخنم

که چرا غافل از احوال دل خویشتنم؟

ز کجا آمده ام؟ آمدنم بهر چه بود؟

به کجا می روم آخر ننمایی وطنم

مانده ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا

یا چه بوده است مراد وی از این ساختنم 

جان که از عالم علویست یقیم میدانم

رخت خود باز برآنم که همانجا فکنم

مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک

چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم

 ای خوش آن روز که پرواز کنم تا بر دوست

به هوای سر کویش پر و بالی بزنم

 ای خوش آنروز که پرواز کنم تا بر دوست

به امید سر کویش پر و بالی بزنم

 کیست در گوش که او میشنود آوازم

یاکدامیست سخن میکند اندر دهنم

 کیست در دیده که از دیده برون می نگرد

یا چه جانست نگویی که منش پیرهنم

 تا به تحقیق مرا منزل و ره ننمایی

یکدم آرام نگیرم نفسی دم نزنم

 می وصلم بچشان تا در زندان ابد

از سر عربده مستانه بهم درشکنم

 نه به خود نامدم این جا که به خود باز روم

آن که آورد مرا باز برد در وطنم

 تو مپندار که من شعر بخود می گویم

تا که هشیارم و بیدار یکی دم نزنم

 شمس تبریز اگر روی بمن ننمایی

والله این قالب مردار بهم درشکنم

 


:

مولوی در دفتر سوم مثنوی حکایت می کند:

برای ارباب لقمان، خربزه ای به عنوان هدیه آوردند. ارباب خربزه را قطعه قطعه کرد و جز یکی، همه را به لقمان داد. لقمان آن قطعه ها را می خورد و مرتب به تحسین خربزه و شیرین بودن آن لب گشوده با اشتیاق و میل می خورد. ارباب که خوشحال شده بود، در پایان کار شروع کرد به خوردن سهم خود از خربزه. اما همین که قاچ خربزه را در دهان گذاشت، دریافت که مثل زهر تلخ است.

چون بِخُورد از تلخی اش آتش فروخت هم زبان شد آبله، هم حلق سوخت

ارباب لقمان با تعجب از لقمان پرسید: «این زهر را و این خربزه تلخ را چگونه با رغبت میل کردی؟» لقمان که به حق سزاوار لقب «حکیم» بوده است، در جواب حکیمانه اش چنین گفت:

شرمم آمد که یکی تلخ از کَفَت می ننوشم ای تو صاحب معرفت
چون همه اجزایم از انعام تو رسته اند و غرق دانه دام تو
گر ز یک تلخی کنم فریاد و داد خاک صد ره بر سر اجزام باد

این حکایت در مقام طعن و اعتراض به آن دسته از انسان هایی است که در نعمت های خداوند غرق بوده اند و حتی از همان زمانی که نطفه ای بیش نبودند، احسان ولطف و توجه پروردگار در حق آنان جاری بوده و با گذشت روزگار، نعمت های خداوند بر ایشان فزونی یافته است.

ولی به محض برخورد با اندک ناگواری و اندوه که به نسبت خوشی ها و لذت ها بسیار ناچیز است، لب به انکار نعمت های الهی می گشایند و به اعتراض روی می آورند و همه رحمت ها و نعمت های خداوندی را از یاد می برند.

بی شک، چنین صفت ناپسندی، ریشه در ناسپاسی و فراموش کاری این گونه افراد دارد، چنان که مولانا گفته است:

ناسپاسی و فراموشی تو یاد ناورد آن عسل نوشی تو

نویسنده ای در کتاب خویش، در این زمینه می آورد:

اگر قلب کسی آکنده از شکر و سپاس باشد، قدرشناس همه چیز است و نمی تواند ذهن خود را به آنچه ندارد، متمرکز کند. آن گاه که همه توجه شما به کمبودها جلب شود، مانند آن است که به دستگاه آفرینش می گویید: به خاطر آنچه دارید، سپاس گزار نیستید و نیاز به بیشتر و [باز هم[ پیشتر [از آن] دارید. سپاس گزاری، نگرش به جهان بر اساس عشق است، حتی هنگامی که روند امور بنابر خواسته های ما نیست.

مولوی می گوید: «از بابت آنچه در زندگی شما رخ نمی دهد و به سوی شما نمی آید، غمگین نباشید، زیرا به جهت خیر و صلاح شماست و شما را از آفات و بلایا حفظ می کند».

بهره کلام آنکه، بنده واقعی خدا، در همه حال شکرگزار اوست، چه آن گاه که در خوشی باشد و چه آن زمان که دچار تلخ کامی شود. او به داده های خدایش راضی است و آن را می پسندد که جانانش پسندیده است و زبان حالش این است:

عاشقم بر لطف و بر قهرش به جد ای عجب من عاشق این هر دو ضد

پیام متن:بنده واقعی خدا، همواره حق شناس و سپاس گزار است، حتی در سختی ها و گرفتاری ها.

 
قلب زنان جهان را میچرخاند!(خانمها بخونید و افتخار کنید..)!!!

از هنگامی که خداوند مشغول خلق کردن زن بود.
شش روز می گذشت ….
فرشته ای ظاهر شد و عرض کرد:
چرا این همه وقت صرف این یکی می فرمایید ؟
خداوند پاسخ داد:دستور کار او را دیده ای ؟
او باید کاملا” قابل شستشو باشد، اما پلاستیکی نباشد.
باید بتواند با خوردن قهوه تلخ بدون شکر و غذای شب مانده کار کند.
باید دامنی داشته باشد که همزمان دو بچه را در خودش جا دهد و وقتی از
جایش بلند شد ناپدید شود.
قلبی داشته باشد که بتواند همه دردها را، از زانوی خراشیده گرفته تا
قلب شکسته، درمان کند.
این همه کار برای یک روز خیلی زیاد است. باشد فردا تمامش بفرمایید .
خداوند فرمود:نمی شود !! چیزی نمانده تا کار خلق این مخلوقی…..
را که این همه به من نزدیک است،تمام کنم.
از این پس می تواند هنگام بیماری، خودش را درمان کند، یک خانواده را با
یک قرص نان سیر کند و یک بچه پنج سال را وادار کند دوش بگیرد.

فرشته نزدیک شد و به زن دست زد.
اما ای خداوند، او را خیلی نرم آفریدی .
بله نرم است، اما او را سخت هم آفریده ام. تصورش را هم نمی توانی بکنی
که تا چه حد می تواند تحمل کند و زحمت بکشد .

فرشته پرسید:فکر هم می تواند بکند ؟
خداوند پاسخ داد:نه تنها فکر می کند، بلکه قوه استدلال و مذاکره هم دارد.
آن گاه فرشته متوجه چیزی شد و به گونه زن دست زد.
ای وای، مثل اینکه این نمونه نشتی دارد. به شما گفتم که در این یکی
زیادی مواد مصرف کرده اید.
خداوند مخالفت کرد:آن که نشتی نیست، اشک است.
فرشته پرسید:اشک دیگر چیست ؟
خداوند گفت:اشک وسیله ای است برای ابراز شادی، اندوه، درد، نا امیدی،
تنهایی، سوگ و غرورش.
فرشته متاثر شد.
شما نابغه اید ای خداوند، شما فکر همه چیز را کرده اید
چون زن ها “واقعا” حیرت انگیزند.
زن ها قدرتی دارند که مردان را متحیر می کنند.
همواره بچه ها را به دندان می کشند.
سختی ها را بهتر تحمل می کنند.
بار زندگی را به دوش می کشند،
ولی شادی، عشق و لذت به فضای خانه می پراکنند.
وقتی می خواهند جیغ بزنند، با لبخند می زنند.
وقتی می خواهند گریه کنند، آواز می خوانند.
وقتی خوشحالند گریه می کنند..
و وقتی عصبانی اند می خندند.
برای آنچه باور دارند می جنگند.
در مقابل بی عدالتی می ایستند.
وقتی مطمئن اند راه حل دیگری وجود دارد، نه نمی پذیرند.
بدون کفش نو سر می کنند، که بچه هایشان کفش نو داشته باشند.
برای همراهی یک دوست مضطرب، با او به دکتر می روند.
بدون قید و شرط دوست می دارند.
وقتی بچه هایشان به موفقیتی دست پیدا می کنند گریه می کنند و وقتی
دوستانشان پاداش می گیرند، می خندند.
در مرگ یک دوست، دل شان می شکند.
در از دست دادن یکی از اعضای خانواده اندوهگین می شوند،
با اینحال وقتی می بینند همه از پا افتاده اند، قوی، پابرجا می مانند.
آنها می رانند، می پرند، راه می روند، می دوند که نشانتان بدهند
چه قدر برایشان مهم هستید.
قلب زن است که جهان را به چرخش در می آورد
زن ها در هر اندازه و رنگ و شکلی موجودند می دانند که بغل کردن و
بوسیدن می تواند هر دل شکسته ای را التیام بخشد
کار زن ها بیش از بچه به دنیا آوردن است،
آنها شادی و امید به ارمغان می آورند. آنها شفقت و فکر نو می بخشند

زن ها چیزهای زیادی برای گفتن و برای بخشیدن دارند

خداوند گفت:این مخلوق عظیم فقط یک عیب دارد

فرشته پرسید:چه عیبی ؟

خداوند گفت:قدر خودش را نمی داند

دختر بودن یعنی ” دخترو رو چه به رانندگی؟ ” تو باید چرخ خیاطی برونی

دختر بودن یعنی باید فیلم مورد علاقه تو ول کنی پاشی چایی بریزی

دختر بودن یعنی “چه معنی داره عکس گذاشتی تو پروفالیت؟ (حتی باحجاب!)

دختر بودن یعنی ” به بابات گفتی؟” داداشت راضیه؟!Bfت ناراحت نمیشن؟! رئیس اداره چی؟

دختربودن یعنی ” برو تو ، دم در وای نستا

دختر بودن یعنی تو گرما لباست ۴ متر و نیم پارچه ببره که مردان  به گناه نیفتن

دختر بودن یعنی ” تا حالا کجا بودی ؟”

دختر بودن یعنی “کجا داری میری؟

دختر بودن یعنی ” تو نمیخواد بری اونجا ، من خودم میرم “

دختر بودن یعنی “کی بود بهت زنگ زد؟! با کی حرف میزدی؟” گوشیتو بده ببینم

دختر بودن یعنی اجازه گرفتن واسه هرچی ، حتی نفس کشیدن

دختر بودن یعنی هندونه نبریده که باید قاچ بشی تا معلوم شه فاسدی یا نه

-

راههای هرچه بیشتر ضایع کردن پسرها  با عصبانیت برین جلوش و تو چشاش زل بزنین و بگین چیه به من خیره شدی؟ چیزی می خوای؟

به غیر از من کس دیگه هم اینجا هست که بتونی نگاش کنی .
همش خیره شدی به من که چی بشه ؟
حالا اینا به کنار ، چرا چشمک می زنی؟

چرا ابرو هاتو واسه من بالا و پایین می کنی؟ خجالت بکش ، شرم کن.
نکنه در موردم فکر و خیال کنی! من شوهر دارم و شهرم رو هم دوست دارم
و قصد ازدواج مجدد هم ندارم . چه معنی داره یه پسر
به یه دخترچشمک بزنه.


2 - اگه دیدین پسر با عجله داره راه می ره و یا اگه موردی به طورتون خورد که پسری می دوید .

شما از پشت سر دنبالش کنین و بگین آی دزد آی دزد بگیرینش دار و ندارم رو برد .
اگه پسر وایساد و شما رو نگاه کرد بازم داد بزنین که: دزد همینیه که ایستاده اگه پسرترسید و پا به فرار گذاشت ،
خوش به حالتون می تونین یه تعقیب و گریز حسابی راه بندازین و حالشو ببرین .
ولی اگه ایستاد و فرار نکرد برای این که ضایع نشین به دویدن ادامه بدین و بازم داد بزنین که: آی دزد آی دزد


3 - توی تاکسی اگه کنارت یه پسر نشسته وقتی که خواستین پیاده بشین

بهش بگین مگه نمیای ؟
اون هاج و واج شما رو نگاه می کنه . بهش فرصت ندین و بگین : چه زود جا زدی؟
بعدش در تاکسی رو ببندین و برین. و مابقی ماجرا رو به افراد حاضر در تاکسی واگذار کنین.



4 - توی پارک با عجله برین کنارش بشینین و بگین معذرت می خوام
که دیر کردم .خب چکارم داشتی که گفتی بیام اینجا؟

بهتره یه جایی باشه که چند نفری حضور داشته باشن .
معلومه که اون انکار می کنه .
بعدش نوبت شماست فوری بگین مگه تو نگفتی بیا اینجا این رنگ لباسمه این رنگ کتونیمه ؟
باز هم اون انکار می کنه . شما این طوری ادامه بدین .
خب اگه از اینای که اینجا نشستن خجالت می کشی بریم یه جای خلوت .

مطمئنم اون داغ می کنه . بعدش شما با عصبانیت بلند شین و
یه کاغذ جلوش بندازین و بگین سرکار گذاشتی منو ؟

بیا اینم شماره ای که دادی . دیگه به من زنگ نزن وگر نه
می دمت دست پلیس. بعدش ول کنین برین.


5 - توی جمع یه سی دی بهش بدین .
بگین خیلی باحال بود دستت درد نکنه .
بازم از اینا داری قیمتش هرچقدر باشه قبوله.
اون مردم دور و بر رو نگاه می کنه و میگه عوضی گرفتی خانم.
شما هم طوری وانمود کنین که انگار حواستون نبوده
که توی جمع هستین و ازش معذرت بخواین و برین سرت جاتون بشینین.



6 - مثل معتادها خودتون رو به موش مردگی بزنین و برین جلو
و به لهجه معتادی

بگین آقا دشتم به دامنت
از او چیزا که دیلوز بهم دادین بازم هملاتون هشت؟

دالم می میلم از خمالی به جون تو. هر چی منتظل موندم
نیومدین خیلی شانش آولدم که اینجا پیداتون کلدم .
بیا اینم پولش . اون سرخ و سفید می شه و انکار می کنه
. ولی شما ول کن نشین و هی پیله کنین .
طبق معمول اون انکار می کنه .
شما بگین : آقامن شبا لوی زغال می خوابم
من به اندازه کافی چلکی وسیاه هستم
خواهشا تو یکی دیگه منو شیاه نکن . ...

از سر تا پای یه پسر خفن امروزی  برای اینکه خودتونو به یه پسر خفن امروزی تبدیل کنید کارای زیر رو مرحله به مرحله انجام بدید: 

اول میرید از تو اتاق خواب مامان جون یواشکی موچین و چند تا کرم بر می دارید.بعد از رو یکی از عکسای مامان ابروهاتونو درست می کنید.چون ابروی بیشتر پسرارو با پاچه ی بز پیوند زدن درنتیجه باید نصف ابرو رو بردارید به طور خیلی ضایع هر چی ضایع تر بهتر.بعد یه تیغ بر می دارید ۲-۳ تا خط عمودی میندازید تو ابروهاتون که مثلا آره داداش ما این کاره ایم و تو دعوا وقتی داشیم یکی رو از ساختمون پرت می کردیم این بلا سرمون اومده(آب زررررشک حالا خوبه شلوارشونم نمی تونن بکشن بالاها ادعای دعوا کردنم می کنن).بعد کرمارو قاطی می کنید یه چیز مزخرفی در میاد اونو بمالید به صورتتون تا پوستتون یکم از حالت اسکاجی دراد.(البته قبلش ریشو میشو سیبیلو بزنید بهتره).حالا با استفاده از تف و چسب مایع و روغن لادن و اتو مو موهاتونو رو به هوا نگه دارید.هر قسمت از مو به یک سمت بره.ضایع ترین مدلی که می تونیدو درست کنید تا بیشتر خوشگل شین.یا می تونید دستتونو بکنید تو پریز برق تا زود زود موهاتون درست شه.

بعد برید و یکی از تی شرتایی که ماله کوچیکیاتون بوده رو بیارید(هر چی کوچیک تر بهتر)یه اسکلتی چیزی روش بکشید.حالا کم کم سعی کنید تی شرتو تنتون کنید(تو می تونی تو می تونی آفرین سعی کن!).آهااا حالا یقه ی تی شرتتونو تا سر نافتون جررررر بدید و دقت کنید که شکمتون باید از زیر تی شرت بزنه بیرون.یه لباس زیره تنگ تنگ(ترجیحا به رنگ های قرمز یا بنفش یا آبی پر رنگ یا زرد قناری یا سبز پر رنگ یا سرخابی)بپوشید و هر چقدر که در توانتونه بکشیدش پایین.دقیقا سر مرز باشه!!!حالا یه شلوار کهنه و کوچیک و پاره پوره از تو انباریتون پیدا کنید چند جاشو بسوزونید و سوراخ کنید بعد بپوشیدش ولی لازم نیست به خودتون زحمت بدید زیاد بالا بکشیدش تا ۴ انگشت بالای رون بسه...(ای بی ادب چرا داشتی امتحان می کردی که کجا می شه؟؟!؟!؟ )طوری که لباس زیرتون کاملا تابلو باشه.آفرین حالا کفشاتونو بردارید و تا می تونید با ماژیک روش حروف انگلیسی و چرت و پرت بنویسید چند جاشم پاره کنید.خیلی خوب شد ایول بپوشیدش.

هر چی انگشتر و گردنبند پیدا می کنید به خودتون آویزون کنید.چند تا عکس حشره مشره هم(مثل سوسک و خرچنگ و عنکبوت و خر چسونه و ...)رو بازوتون بکشید و چند تا پیکسل با طرح های ضایع هم به سر تا پاتون وصل کنید(می تونید از ساق هم استفاده کنید تا ضایع تر شید).بعد یه عینک آفتابی که ۵ برابر چشماتونه رو بزنید حالا شلوارتون یکم بکشید پایین تر دستاتونو بکنید تو جیبتون.آفرین حالا آماده ی قدم زدن تو خیابون شدید!خوش بگذره!(راستی آدامس یادتون نره حداقل ۱۲ تا آدامس بندازید تو دهنتون و به حالت ضایع بجویدش)

اگه باهاشون بحث کنید میگن کله شقه – اگه ساکت بمونید میگن تهی مغزه و حرفی واسه گفتن نداره!
اگه دوستشون نداشته باشید هی میان سراغتون و التماس و عز و چز می کنند – اگه دوستشون داشته باشید، طاقچه بالا میگذارند و دلتونو میشکونند!
اگه بهشون بوسه ندین میگن دوستش ندارید – اگه بدید میگن دختره سهل الوصوله!
اگه مشکلتونو بهشون بگید میگن بیخودی داری یه چیز کوچیکو بزرگ می کنی – اگه نگید میگن بهشون اعتماد کافی ندارید!
اگه سرزنششون کنید میگن دارید مادر بزرگ بازی در میارید – اگه اونا سرزنشتون کنن میگن به خاطر اینه که نسبت به شما احساس مسئولیت میکنند!
اگه زیر قول و قرارتون بزنید میگن به این دلیله که بهشون وفادار نیستید – اگه اونا زیر قول و قرارشون بزنند میگن : منو ببخش عزیزم، مجبور بودم!
اگه سیگار بکشید میگن دختر جلف و سبک سری هستید – اگه اونا سیگار بکشن به این دلیله که جنتلمن هستند یا اعصابشون خورده!

پسر بودن یعنی... ۱-پسر بودن یعنی برو چند تا نون بخر

۲-پسر بودن یعنی هی شماره دادن و هی منتظر زنگ بودن

۳-پسر بودن یعنی بد و بیراه گفتن به دخترایی كه تحویلشون نمی گیرن

۴-پسر بودن یعنی كادو خریدن برا …

۵-پسر بودن یعنی جدیدا زیر ابرو برداشتن و پنكك زدن

۶-پسر بودن یعنی تا كی مفت خوری می كنی

۷-پسر بودن یعنی پس كی دفتر چه آماده به خدمت میگیری

۸-پسر بودن یعنی به زور سیكل داشتن

۹-پسر بودن یعنی بابا پس كی میری برام خواستگاری

۱۰-پسر بودن یعنی مثل خر حمالی كردن

۱۱-پسر بودن یعنی جوراباتو در بیار حالم به هم خورد

۱۲-پسربودن یعنی چرا كار نمیكنی جون بكن دیگه

۱۳-پسر بودن یعنی ببخشین ماشین و خونه هم دارین كه…

خدایا... گفتم: خدایا از همه دلگیرم گفت: حتی از من؟

گفتم: خدایا دلم را ربودند  گفت: پیش از من؟

گفتم: خدایا چقدر دوری    گفت: تو یا من؟

گفتم: خدایا تنها ترینم       گفت: پس من؟

گفتم: خدایا کمک خواستم  گفت: از غیر من؟

گفتم: خدایا دوستت دارم   گفت: بیش از من؟

سلام ملیکم

ده توصیه ی دوستانه ی یک آدم افسرده ۱) مدرسه رفتن بی فایده است چون اگه باهوش باشی معلم وقت تو رو تلف میکنه اگه خنگ باشی تو وقت معلمو.


۲) دنبال پول دویدن بی فایده است چون اگه بهش نرسی از بقیه بدت میاد اگه بهش برسی بقیه از تو.


۳) عاشق شدن بیفایده است چون یا تو دل اونو میشکنی یا اون دل تورو یا دنیا دل هردوتونو.


۴) ازدواج کردن بی فایده است چون قبل از 30 سالگی زوده بعد از 30 سالگی دیر.


۵) بچه دار شدن بی فایده است چون یا خوب از آب در میاد که از دست بقیه به عذابه یا بد از آب در میاد که بقیه از دستش به عذابن.


۶) پیک نیک رفتن بی فایده است چون یا بد میگذره که از همون اول حرص میخوری یا خوش میگذره که موقع برگشتن غصه میخوری.


۷) رفاقت با دیگران بی فایده است چون یا از تو بهترن که نمیخوان دنبالشون باشی یا ازشون بهتری که نمیخوای دنبالت باشن.


۸) دنبال شهرت رفتن بیفایده است چون تا مشهور نشدی باید زیر پای بقیه رو خالی کنی ولی وقتی شدی بقیه زیر پای تو رو خالی میکنن.


۹) انقلاب کردن بی فایده است چون یا شکست میخوری و دشمن اعدامت میکنه یا پیروز میشی و دوست اعدامت میکنه.


۱۰) وبلاگ نویسی بی فایده است چون یا خوب مینویسی که مطلبتو میدزدن و حرص میخوری یا بد مینویسی که مطلبتو نمیخونن و حرص میخوری.(البته در هر دوحال فحشو میخوری :)

راز آفرینش

سه شنبه بیست و چهارم خرداد 1390

 
روزی دخترک از مادرش پرسید: 'مامان  نژاد انسان ها از کجا اومد؟مادر جواب داد: خداوند آدم و حوا را خلق کرد. اون ها بچه دار شدند و این جوری نژادانسان ها به وجود اومد.
دو روز بعد دختر همین سوال رو از پدرش پرسید.
پدرش پاسخ داد: 'خیلی سال پیش میمون ها تکامل یافتند و نژاد انسان ها پدید اومد..'
دخترک که گیج شده بود نزد مادرش رفت و گفت:مامان  تو گفتی خدا انسان ها روآفرید ولی بابا میگه انسان ها تکامل یافته ی میمون ها هستند...من که نمی فهمم!
مادرش گفت: عزیز دلم خیلی ساده است. من بهت در مورد خانواده ی خودم گفتم و بابات درمورد خانواده ی خودش
!

ضد حال یعنی...

چهارشنبه یکم تیر 1390

 

ضدحال يعني وقتي منتظر فيلم مورد علاقت هستي برق بره!

ضدحال يعني بعد از کلي مصيبت که بابات برات موبايل ثبت نام کرده همه سيمکارتا بياد جز مال تو!

ضدحال يعني يه جلسه سر کلاس نري فقط همون يه جلسه استاد حضور غياب کنه!

ضدحال يعني با شکم گرسنه بري تو صف ژتون تموم کرده باشن!

ضدحال يعني يه هفته قبل از اينکه جشن تولد بگيري خاله مامانت فوت کنه!

ضدحال يعني قبض تلفن بياد ....... تومن!

ضدحال يعني بعد از کلي مخ زدن تو اينترنت همينکه بياي به نتيجه برسي اشتراکت تموم بشه !

ضدحال يعني با.?.?? افتادن!

ضد حال يعني يه مانتو خوشگل بخري همون روز اول گير کنه به صندلي پاره بشه!

ضدحال يعني صبح ساعت ? بري سر کلاس استاد نياد!

ضدحال يعني شرطي بيدل بزني امتيازت بشه ??!

ضدحال يعني بعد اينکه کلي افه زبان اوومدي نمره زبانت بشه??

ضدحال يعني داداش کوچيکت ?شاخه مودمو اشتباهن بزنه تو پريز برق!

ضد حال يعني بري عروسي خانمها و اقايون جدا باشن!

ضدحال يعني تو اتاقت فيلم نگاه ميکني همينکه ميرسه جاي.........مامان بياد تو!

ضدحال يعني نفر ??کنکور شدن!

ضدحال يعني کارگردان شدن حنا مخملباف!

ضدحال يعني کانديد شدن رفسنجاني براي انتخابات مجلس!

ضدحال يعني خواننده شدن ميناوند!

ضدحال يعني حسني امام جمعه اروميه!

ضدحال يعني فيلم ژاپني!

ضدحال يعني عشق يه طرفه!

ضدحال يعني گل خوردن دقيقه ??!

ضدحال يعني صبح روزي که با دوستات ميخواي بري کوه بارون بياد!

ضدحال يعني از سرويس دانشگاه جا موندن!

ضدحال يعني با ماشين بابا جريمه شدن!

ضدحال يعني سلام کني جوابتو ندن!

ضدحال يعني عينکت سر جلسه امتحان بيفته زمين بشکنه!

ضد حال يعني سر جلسه امتحان خدکارت تموم بشه!

ضدحال يعني تاکسي سوار شي وسط راه بنزين تموم کنه!

ضدحال يعني دفترچه تلفنتو گم کني!

ضد حال يعني اونيکه خيلي دوستش داري رو نتوني ببيني!

ضدحال يعني درس رو بلد نباشي و پنج دقيقه مونده به زنگ تفريح استاد اسمتو صدا كنه!

ضدحال يعني يك قدمي خط پايان مسابقه دو به زمين بيفتي و آخر بشي!

ضدحال يعني روز آخر خدمت سربازي اضافه خدمت بخوري!

ضدحال يعني سر سفره عقد عروس خانوم بگه نه !

به لره می گن تا حالا معجزه دیدی؟ میگه آره ! رفتم بانک در به اذن خدا باز شد.

***

دختره داشته بافتنی می‌بافته، یه بوی بدی هم میومده…
بهش میگن: این بوی بد مال چیه؟
جواب میده: مامانم گفته یکی از زیر، یکی از رو، یکی ول کن!!!

***

به لره می گن چرا درس می خونی ؟ میگه دكتر شم پول در بیارم نیسان بخرم كار كنم

***

به لره ميگن سفر حج چطور بود ميگه خيابونا تميز ، برج هاش بلند ، ماشينا آخرين مدل. البته يه جاي زيارتي هم داشت که شلوغ بود نرفتم.

***

غضنفر تلويزيون رو روشن ميكنه  كانال 1: قرآن.  كانال 2: قرآن.  كانال 3:قرآن. كانال 4: قرآن. كانال 5: قرآن. پا ميشه تلويزيون رو ميبوسه ميذاره رو طاقچه!

***

از  لره  میپرسن امام رضا چرا رفته بود مشهد میگه: رفته بود زیارت

***

به  لره  میگن درد عشق بدتره یا درد دندون میگه: هنوزتو اتوبوس شاشت نگرفته

***

سطل آشغال
وسیله ای است موجود در خیابان ها جهت ریختن زباله در اطراف آنها !!!

مدرک تحصیلی : 

کاغذی مستطیل شکل، در ابعاد مختلف که بسته به مقطع ، قیمتش فرق می کند !!!

گرانی
واژه ای است زاده توهم غربیان که در ایران تاکنون مشاهده نشده است !!!

ایرانسل : 

خط تلفنی است جهت ایجاد مزاحمت و سر به سر گذاشتن دوست و آشنا گذاشتنبرای کلاه برداران بسیار کاربرد دارد !

 سریال : 

فیلمی است چند قسمتی، که روش مصرف مواد مخدر و آخرین شیوه های دزدی را به شما آموزش می دهد !!!

دماغ عملی : 

واژه ای جهت کلاس آمدن و قرار گرفتن سوراخ های بینی بصورت افقی و نه چیز دیگر !!!

بزرگراه
نوعی پیست رالی به همراه یادگیری به روز ترین فحش های 2011 !!
!

 :
حیف نون ساعت نه شب که می شه سطل آشغال ویندوزش رو خالی می کنه!
به حیف نون می گن: اسم دکترت چیه؟ می گه: ترابی.
می گن: اسم کوچیکش چیه؟ می گه: فیزیو!
حیف نون آشغال میره تو چشماش سر ساعت 9 می نشینه دم در!
اس ام اس حیف نون به نامزدش: چشمان سیاه تو مثل پشگلی است در سطل شیر !
 حیف نون به خونه ی دوست دخترش زنگ میزنه بابای طرف بر میداره میگه ساعت نه پنجاه دقیقه
حیف نون زنگ میزنه اسرائیل میبینه اشغاله !
  

بیشتر مردها ۲ آرزوی بزرگ دارند، اول داشتن خونه، دوم داشتن ماشین برای فرار از خونه !!!

به سلامتی تابستون فرا رسید ولی بازم مشغلم زیاده . میخوام یکم خلوت کنم و جون بگیرم و از دست درس ها و ... راحت بشم امیدوارم همه تو تابستون راحت و خوشحال و شاد باشن . دعا میکنم اگه سفر میرین سلامت برگردین و اگر هم نمیرین بازم سلامت باشین . امسال خیلی سال خوبی ، سعی کنین تا آخر هم خوب باشه و برای خود و خانوادتون مشکلی پیش نیاد . و همچنین برای ظهور آقا هم دعا کنین.

خاله سهیلا

سر میز شام پدر با اعتماد به نفس در کانون گرم خانواده مشغول شام خوردنه که مامان میگه : خوب علی جون بگو بیبنم امروز چه خبر بود ؟ علی کوچولو : هیچی من تو خونه بودم که بابا با خاله  !!
بابا : بچه اینقدر حرف نزن شامتو بخور

مامان : چرا میزنی تو پر بچه بذار حرفشو  بزنه .... بگو پسرم
علی کوچولو : هیچی من تو خونه بودم که بابا با خاله سهیلا اومدن و رفتن تواتاق خواب و !
بابا : خفه شو دیگه بچه سرمونو بردی شامتو بخور !!!
مامان : به بچه چیکار داری چرا میترسی حرفشو بزنه .... بگو علی جان
علی کوچولو : هیچی من تو خونه بودم که بابا با خاله سهیلا اومدن و رفتن تو اتاق خواب و در رو از رو خودشون بستن . منم رفتم از سوراخ در نیگا کردم دیدم که  !!!
بابا : تو انگار امشب تنت میخاره ! برو گمشو بگیر بخواب دیر وقته !!

مامان : چیه چرا ترسیدی نمیذاری بچه حرفشو بزنه ؟ نترس پسرم، بگو
علی کوچولو : هیچی من تو خونه بودم که بابا با خاله سهیلا اومدن و رفتن تو اتاق خواب و در رو از رو خودشون بستن . منم رفتم از سوراخ در نیگا کردم دیدم بابا داره با خاله سهیلا از اون کارایی میکنه که تو همیشه با عمو سعید میکنی ها !!! ؟؟


نژاد انسان ها

روزی دختر کوچولویی از مادرش پرسید مامان  نژاد انسان ها از کجا اومد ؟ مادر جواب داد  خداوند آدم و حوا را خلق کرد. اون ها بچه دار شدند و این جوری نژاد انسان ها به وجود اومد دو روز بعد دخترک همین سوال رو از پدرش پرسید. پدرش پاسخ داد: خیلی سال پیش میمون ها تکامل یافتند و نژاد انسان ها پدید اومد . دختر کوچولو که گیج شده بود نزد مادرش رفت و گفت : مامان؟ تو گفتی خدا انسان ها رو آفرید ولی بابا میگه انسان ها تکامل یافته ی میمون ها هستند من که نمی فهمم !
مادرش گفت: عزیز دلم خیلی ساده است. من بهت در مورد نژاد و نسل خودم گفتم و بابات در مورد نسل خودش
!!!


زن پیتر و همسایه

بلافاصله بعد از اينکه زن پيتر از زير دوش حمام بيرون اومد پيتر وارد حمام شد . همون موقع زنگ در خونه به صدا در اومد . زن پيتر يه حوله دور خودش پيچيد و رفت تا در رو باز کنه ؛ همسايه شون ، رابرت ، پشت در ايستاده بود . تا رابرت ، زن پيتر رو ديد گفت : همين الان 1000دلار بهت ميدم اگه اون حوله رو بندازي زمين ! بعد از چند لحظه تفکر زن پيتر حوله رو ميندازه و رابرت چندین ثانيه تماشا مي کنه و لذت میبره . خلاصه دیگه 1000 دلارو به زن پيتر ميده و ميره !! زن دوباره حوله رو دور خودش پيچيد و به حمام برگشت . پيتر پرسيد : کي بود زنگ زد ؟ زن جواب داد : رابرت همسايه مون بود . پيتر گفت :   خوبه !!   چيزي در مورد 1000 دلاري که به من بدهکار بود نگفت ؟


شوخی شوخی جدی میشه

روزی روزگاری یک زن قصد می‌کنه تا یک سفر دو هفته‌ای به ایتالیا داشته باشه ، شوهرش اون رو به فرودگاه می‌رسونه و واسش آرزو می‌کنه که سفر خوبی داشته باشه . زن میگه : چی دوست داری سوغاتی واست بیارم؟ مرد می‌خنده و میگه : یه دختر ایتالیایی ! زن هیچی نمی‌گه و سوار هواپیما می‌شه و می‌ره . دو هفته بعد وقتی که زن از مسافرت برمی‌گرده، مرد توی فرودگاه به استقبالش می‌ره و بهش می‌گه : خب عزیزم مسافرت خوب بود ؟ زن : ممنون، عالی بود . مرد به شوخی می‌پرسه : خب سوغاتی من چی شد پس؟ زن : کدوم سوغاتی؟  مرد : همونی که ازت خواسته بودم ... دختر ایتالیایی ... زن جواب می‌ده: آهان! اون رو می‌گی؟ راستش من  هر کاری که از دستم بر می‌آمد انجام دادم ،  حالا باید  9 ماه صبر کنیم تا ببینیم پسر می‌شه یا دختر ؟؟؟

 

داستان یقین، انتخاب و تردید !!!

روزی بودا در جمع مریدان خود نشسته بود که مردی به حلقه آنان نزدیک شد و از او پرسید: آیا خداوند وجود   دارد ؟  بودا پاسخ داد : آری، خداوند وجود دارد.
ظهر هنگام و پس از خوردن غذا، مردی دیگر بر جمع آنان گذشت و پرسید: آیا خداوند وجود دارد ؟  بودا گفت : نه، خداوند وجود ندارد.
اواخر روز، سومین مرد همان پرسش را به نزد بودا آورد. این بار بودا چنین پاسخ داد: تصمیم با خود توست.
در این هنگام یکی از مریدان، شگفتزده عرضه داشت: استاد، امری بسیار عجیب واقع شده است. چگونه شما برای سه پرسش یکسان، پاسخ های متفاوت می دهید؟
مرد آگاه گفت:
چونکه این سه، افرادی متفاوت بودند که هر یک با روش خود به طلب خدا آمده بود: یکی با یقین، دیگری با انکار و سومی هم با تردید !!!

                                                                                           

 


عاشق

پسر به دختر گفت اگه یه روزی به قلب احتیاج داشته باشی اولین نفری هستم که میام تا قلبمو با تمام وجودم تقدیمت کنم . دختر لبخندی زد و گفت ممنونم . تا اینکه یک روز اون اتفاق افتاد ... حال دختر خوب نبود ... نیاز فوری به قلب داشت ... از پسر خبری نبود ... دختر با خودش میگفت : میدونی که من هیچوقت نمیذاشتم تو قلبتو به من بدی و به خاطر من خودتو فدا کنی ... ولی این بود اون حرفات ... حتی برای دیدنم هم نیومدی ... شاید من دیگه هیچوقت زنده نباشم ... آرام گریست و دیگر چیزی نفهمید ...

چشمانش را باز کرد . دکتر بالای سرش بود . به دکتر گفت چه اتفاقی افتاده؟دکتر گفت نگران نباشید پیوند قلبتون با موفقیت انجام شده . شما باید استراحت کنید ... درضمن این نامه برای شماست . دختر نامه رو برداشت ولی اثری از اسم روی پاکت دیده نمیشد . بازش کرد و درون آن چنین نوشته شده بود : سلام عزیزم . الان که این نامه رو میخونی من در قلب تو زنده ام . از دستم ناراحت نباش که بهت سر نزدم چون میدونستم اگه بیام هرگز نمیذاری که قلبمو بهت بدم . پس نیومدم تا بتونم این کارو انجام بدم ... امیدوارم عملت موفقیت آمیز باشه .                         (عاشقتم تا بینهایت)



عریان

یه روز یه خانوم حاجی بازاری خونه ش رو مرتب کرده بود و دیگه می خواست بره حمام که ترگل ورگل بشه برای حاج آقاش . تازه لباس هاش رو در آورده بود و می خواست آب بریزه رو سرش که شنید زنگ در خونه رو می زنند از پنجره ی حمام نگاه میکنه و میبینه حسن آقا کوره ست . بنابراین با خیال راحت همون جور لخت میره پشت در و در رو برای حسن آقا باز می کنه .حاج خانوم هم خیالش راحت بوده که حسن آقا کوره ،در رو باز می کنه که بیاد تو چون از راه دور اومده بوده و از آشناهای قدیمی حاج آقا و حاج خانوم بود تعارفش میکنه و راه میافته جلو و از پله ها میره بالا و حسن آقا هم به دنبالش درضمن حاج خانوم می بینه که حسن آقا با یه بسته شیرینی اومده . همون طور لخت و عریون میشینه رو کاناپه و حسن آقا هم روبروش میگه: خب خوش اومدی حسن آقا. صفا آوردی! این طرفا؟ حسن آقا سرخ و سفید میشه و جواب میده: والله حاج خانوم عرض کنم خدمتتون که چشمام رو تازه عمل کردم و اینم شیرینیشه که آوردم خدمتتون !!!

بوسه


مردی به همسرش این گونه نوشت:

عزیزم این ماه حقوقم را نمی توانم برایت بفرستم به جایش 100 بوسه برایت فرستادم.

عاشقتم اميىوارم حالت خوب باشه 

همسرش بعد از چند روز اینجوری جواب داد :

عزیزم از اینکه 100 بوس  برام فرستادی نهایت تشکر را می کنم .ریز هزینه ها :


1.با شیر فروش به 2 بوس به توافق رسیدیم.

2.معلم مدرسه بچه ها با 7 بوس به توافق رسیدیم. !

3.صاحب خانه هر روز می اید و 2-3 بوس از من می گیرد .

4.با سوپر مارکتی فقط با بوس به توافق نرسیدیم بنابرین من ایتم های دیگری به او دادم.

5.سایر موارد 40 بوس .نگران من نباش!!هنوز 35 بوس دیگر برایم باقی مانده که امیدوارم بتونم تا اخر این ماه با اون سر کنم .


 

 

هميشه خانم ها به امر شريف «شرط و شروط تعيين کردن» مشغولن.

ولي حالا وقتشه که ما مردها هم تکليف خودمون رو روشن کنيم...

 

 خانوما توجه کنن: اينها قانون هاي ما هستن؛

توجه بفرماييد که همه قانون ها شماره «1» هستن و برای ما قانون شماره دو وجود نداره!

 

1. با شما خريد کردن ورزش نيست. ما هم دوست نداريم فکر کنيم که هست!

 

1. گريه کردن يعني باج خواستن!

 

1.هر چيزي که مي خواهيد درست بگيد. بذاريد درست روشنتون کنيم؛ با گوشه زدن به جايي نمي رسين. با کنايه زدن به جايي نمي رسين. با حرفاي مبهم به جايي نمي رسين. صاف و پوست کنده بگين چه مرگتونه!

 

1. هيچ اشکالي نداره اگه سوال هاي ما رو با «بله» و «خير» جواب بدين. خيلي هم خوشحال ميشيم!

 

1. بي زحمت فقط وقتي مشکلتون رو پيش ما بيارين که بخواهين ما حلش کنيم. ما فقط مشکل حل کردن بلديم. اگه همدردي مي خواهيد بريد پيش بقيه خانم ها!

 

1. اگه براي 17 ماه متوالي سردرد داريد، يه چيزيتون ميشه. خودتونو به دکتر نشون بدين! این مدل جلب توجه ها دیگه نخ نما شده. 

 

1. چيزايي که 6 ماه پيش گفتيم رو توي دعواي امروز عليه خودمون استفاده نکنين. اصلاً مي دونين چيه؟ ما فقط حرفاي هفته پيش يادمونه!

 

1. اگه فکر مي کنين چاقين خب حتماً هستين ديگه. چرا باز مي پرسين؟!

 

1. اگه از حرف ما 2 تا برداشت مي کنين و يکيش شما رو عصباني يا غمگين مي کنه، پس منظور ما اين يکي نبوده، اون يکي بوده!

 

1. يا از ما بخواهيد يه کاري براتون بکنيم، يا بهمون بگيد چطوري بايد انجامش بديم. نه هر دو تاش با هم! اصلاً اگه شما بهتر مي دونيد که چطور بايد انجام بشه، چرا خودتون انجام نمي دين؟!

 

1. اگه خيلي احساس ميکنين که حتماً بايد يه حرفي رو بزنين، حداقل تا آگهي بازرگاني تلويزيون صبر کنين. نه وسط فيلم!

 

1. کريستف کلمب از کسي آدرس نپرسيد. ما هم نمي پرسيم!

 

1. ما مردا فقط اسم 6 تا رنگ رو بلديم!

 

1. اگه ما پرسيديم «چته؟» و شما گفتين «هيچي»، ما هم فرض مي کنيم چيزيتون نيست. البته ميدونيم که يه چيزيتون هست، ولي به دردسرش نمي ارزه!

 

1. اگه يه چيزي ميگين ولي نمي خواهين جوابشو بشنوين، پس ما هم يه جوابي مي ديم که نخواهيد بشنويد!

 

1. وقتي مي خواهيم با هم بريم بيرون، هر چي که بپوشين خوبه. به جون خودمون راست مي گيم!

 

1. لباساتون کافيه!

 

1. کفشاتون هم خيلي زياده!

 

1. اندام ما خيلي هم متناسبه. خپل هم خيلي خوبه!

1. بی خودی هم وقتی رفتیم بیرون نگید: وای این چه قشنگه! خب ما هم می گیم: آره خیلی قشنگه! نگید: وای گشنمه! ما هم می گیم: آره منم گشنمه!

  

 

 

عشق، مراقبه و حقيقت همگي به قدرت زيادي احتياج دارند. تو بايد منسجم و يكپارچه باشي. انسانهاي معمولي تكه تكه هستند. هزاران تكه در آنان است و يكپارچگي ندارند. ضعيف بودن همان تكه تكه بودن است و يكپارچه بودن همان قدرتمند بودن. و هرگاه تو يكپارچه شوي، به معناي واقعي به يك فرد تبديل مي شوي. فرد يعني تقسيم ناپذير، ‌تجربه ناپذير. فرد شدن قدرت مي آورد و قدرت زيربناي خداوند است. مراقبه ابزاري است براي به هم دوختن تكه هاي تو، حل كردن آنها در هم، ايجاد نوعي وحدت در تو و ايجاد مركزي در وجودت. آنگاه كه اين مركز شروع به رشد كند براي رفتن به سوي ناشناخته شهامت كافي مي يابي. دل به دريا مي زني. و خدا همواره از تو مي خواهد كه دل به دريا بزني- فقط آنگاه مي تواني شادمان، عاشق، حقيقي و الهي شوي.

 زری

 
 
از اون زاویه:
 
 
 
از طرف خداوند

من اصلا وجود ندارم ؛ برويد مثل آدم زندگي تان را بکنيد و اين قدر داستان و شعربرای من درست نکنيد.

خودتان من را درست کرده ايد که کاسبي کنيد و سر همديگر را کلاه بگذاريد ، چرا پاي من را وسط مي کشيد ؟!

اگر من خدايم چرا موسي را بفرستم بگويم شنبه را تعطيل کند و عيسي را بفرستم بگويم يک شنبه را و محمد را بفرستم بگويم جمعه را ؟

چرا کاري کنم که عيسوي شرابش را در کليسا بنوشد و مسلمان به جاي شراب شلاق بخورد ؟

اگر من وجود دارم و اين قدر مهربان بودم که همه دين ها مي گويند, چرا بيشترین تلفات تاريخ و جنگ ها در تاريخ با نام دين و انجام تکاليف ديني و هدايت مردم و بردن مردم به بهشت صورت گرفته است ؟



اگر من خدا بودم, چرا اين همه آدم کج و معوج به اسم من روي زمين خدايي مي کنند و کليد بهشت مي فروشند و يا دنيا را براي مخلوقات من (؟!) جهنم کرده اند ؟

خدايي که به عبادت محتاج باشد ، خدايي که قسم بخورد جهنمش را از نافرمانان پر مي کند ، خدايي که فقط محبان علي را به بهشت راه بدهد و بقيه پيامبرانش بشوند زرشک ، خدايي که مي گويد زمين آزمايشگاه است و آدم ها موش آزمايشگاهي و تمام آن چه که در زمين حرام کرده را در بهشت وعده مي دهد، من نيستم.اصلا من نيستم.

برويد مغزتان را بکار ببريد و بيخود بي عرضگي هايتان را به اسم اين که من چيزي مي دانم که شما نمي دانيد نگذاريد.

اگر نمي توانيد از پس گردن کلفت هايتان بر بيائيد چرا پاي من را وسط مي کشيد ؟ نخير ؛ قرار نيست من در آن دنيا حساب لات و لوت هاي دنيا را برسم.

اگر عرضه داريد خودتان از خجالتشان در بيائيد و الکي خودتان را بچه مثبت هاي بي عرضه بهشت معرفي نکنيد.

يعني چي دست روي دست مي گذاريد و منتظران فلان و بهمان مي شويد.آقا جان قرار نيست کسي را بفرستم.مفهوم شد ؟

همه شماها چند ميلياردي سلول خاکستري در آن مغزهايتان داريد ، بکارش ببريد و بجاي تسبيح و استخاره انداختن ، از اين سلول ها استفاده کنيد تا فاسد نشود.

اگر در قدرت طلبي و فريبکاري روي مزرعه حيوانات را هم سفيد کرده ايد و به همه دنيا گند زده ايد چرا مي گوئيد قضا و قدر من است ؟ يعني اگه من خدا بودم اندازه مدير گوگل هم عرضه نداشتم يک دم و دستگاه درست و حسابي راه بندازم که هم کارمندش راضي باشد هم مصرف کننده اش ؟!

شما يک بار در اين گوگل Sign In کنيد تا دو هفته بس است لازم نيست روزي چند بار جلويش خم و راست بشويد و هزار خواهش و تمنا کنيد تا سرويس هايش مثل ساعت کار کند.

وضع دعا و نفرين هايتان هم از همه بدتر است !بهتان گفته باشم که 99/99 درصد اين دعاهاSpam است و اصلا درMail Box من ظاهر نمي شود (تازه اگر باشم !). آخر يعني چي " خدايا همه را خوشبخت کن" ؟!
 
 
 

کاش ! شب می شدو از دور تو را می دیدم

کاش! گلبوسه لبخند تورا می چیدم

کاش ! یک بار تو در خلوت من می ماندی

راز پنهان مرا از نفسم می خواندی

کاش! مهرم به درون دل تو می تابید

کاش ! تیر نگهم در نگهت می خوابید

کاش ! یاد رخ من مست و خرابت می کرد

کاش ! افسون دلم نقش بر ابت می کرد

کاش ! افسانه عشقم به دلت جا می شد

کاش ! دنیا ز شعف غرق تمنا می شد

تقدیم به بهترینم که تنها بهانه ایست برای نفس های بیقرارم